توضیحات
تأثیر حیوانات بر سرنوشت ما
حیوانات در زندگی معنوی ما چنان حایز اهمیت هستند که نه تنها برای تجسم بخشیدن به موضوعات مذهبی از آنها استفاده میشود؛ بلکه از طریق آنها، ارزشهای معنوی را کشف میکنیم. – کریستوفر مِینز (کتاب سایر مخلوقات)
همه، خاطره و داستانی در مورد حیوانات دارند. هر کسی تجربه خاصی با آنها داشته است. گاهی این تجربه مربوط به حیوانی اهلی است، گاهی وحشی. برخی اوقات این تجربه دردناک است و برخی اوقات شیرین. همه به طریقی در زندگی یا در خواب با حیوانات ارتباطی داشتهاند و مشکل همواره درک مفهوم آن بوده است.
ما در دنیای معاصر، خود را از طبیعت جدا کردهایم. طبیعت چیزی است غیر از ما و از ما جدا. چیزی است که درباره آن مطالعه و بررسی میشود و اغلب اوقات متأسفانه طبیعت چیزی است که از آن بهره برده میشود. آنچه که از به خاطر آوردن آن و حتی درکش ابا داریم، این است که هر چقدر هم که خود را در پس تمدن پنهان کنیم، همواره جزئی از دنیای طبیعی هستیم. هر چه برای ما رخ دهد، در طبیعت نیز انعکاس مییابد و هر چه برای طبیعت اتفاق افتد، پیامد آن به ما نیز بازمیگردد.
به همین علت تلاش در جهت درک زبان طبیعت و برقرار ساختن ارتباط با آن به شیوهای جدید، حایز اهمیت میباشد. کلید این رابطه نو را در قلمرو حیوانات یافتهاند. اعضای بسیاری از جوامع چنین آموختهند که خداوند از طریق طبیعت با انسانها صحبت میکند فرقی نمیکند در جهان این نیرو را چگونه تعریف میکنند، و راهی که انسانها از طریق آن میتوانند دریابند خداوند در مورد زندگیشان به آنها چه میگوید، بررسی و مطالعه طبیعت – بخصوص حیوانات میباشد.
اما چگونه دریابیم که حیواناتی که در زندگیمان آشکار میشوند، برایمان چه پیام و مفهومی دارند؟ این کار همیشه هم آسان و واضح نیست. آموختن هر چیزی نیاز به زمان، تلاش و حوصله دارد. برقرار ساختن رابطهای جدید حتی به زمان، تلاش و حوصله بسیار بیشتری نیز احتیاج دارد. میتوانیم با پذیرفتن و تصدیق این که حیوان بخصوصی، به دلیلی، توجه ما را به خود جلب کرده است، آغاز کنیم. لازم نیست اعتقاد داشته باشیم که این جانور دارای شعوری خلاق است، اما این را میتوانیم بپذیریم که نیرویی، انرژیای بنیادین و منحصر به فرد، از طریق این جانور مقاصد خود را بیان میکند. با مطالعه و آموختن مطالبی در مورد آن حیوان، اهمیت معنوی و مفهوم آن را در زندگی مان بهتر درک میکنیم.
شاید این یک پیام ویژه برای ما باشد. شاید پدیدار شدن یک موجود، سرنخی برای حل یک مسئله باشد. شاید او ظاهر شده تا سلسله وقایعی را تدارک ببیند. شاید این حیوان دارای خصوصیت ویژهای است که در این برهه از زندگیمان باید در خود تقویت کنیم. شاید ظهورش فقط برای این بوده که حس شگفتی را در خود زنده نگه داریم. شاید منظور از آن، همه این چیزها با هم و حتی چیزی بیشتر از آن باشد. در راستای درک زبان حیوانات و ایجاد این رابطه تازه با طبیعت، باید این طرز فکر را گسترش دهیم که همه چیز دارای معنا و مفهومی است. این مفهوم همیشه واضح نخواهد بود و ممکن است به سطوح مختلفی از زندگی ما مربوط شود. اما هر چه را که تجربه میکنیم، برای ما اهمیت و مفهومی دربردارد.
ما در عصری زندگی میکنیم که در آن اغلب مردم از دنیای طبیعی جدا شدهاند. در یک نظرسنجی که اخیراً انجام شد، مشخص گردید که یک فرد عادی به طور متوسط کمتر از یک ساعت در هفته در آغوش طبیعت و فضای باز به سر میبرد. اغلب آنچنان در شتاب و تکاپوی زندگی مدرن غرق شدهایم که ارتباط خود با طبیعت و به تبع آن قدرت درک شگفتیهای زندگی را از دست میدهیم. اغلب مردم این را از یاد میبرند که کمبود اعجاب و شگفتیها ممکن است به اندازه کمبود غذا آزارمان دهد. طبیعت، حس شگفتی و اعجاب را به ویژه از طریق حیواناتی که در آن به سر میبرند، در ما زنده نگه میدارد. ما مجدداً این حس خود را کشف و یک بار دیگر آن را باور میکنیم.
تصور یک زندگی عاری از شگفتیهای خلاقه طبیعت، عملاً کاری دشوار است. قوه تصور روحی ما به گونهای منحصر به فرد در مقابل موجودات زنده عکسالعمل نشان میدهد. طبق غریزه، میدانیم که اَعمال حیوانات دارای مفهوم است حتی اگر ما آنها را درک نکنیم. جانورشناسان سعی دارند برای مفهوم آنها، دلیلی عقلی و منطقی ارائه دهند. فیلسوفان سعی دارند در مورد آنها فرضیه بسازند و مذهبیون سعی کردند آنها را روحانیت و معنویت ببخشند. اما مفهوم حقیقی آنها چیست؟ آیا ما باید مانند بسیاری از جوامع بدوی و اولیه بیشتر این اصل را که همه چیز جاندار است باور داشته باشیم یا باید منحصراً بر جنبه علمی متمرکز شویم؟
تکیه جامعه معاصر بر عقل، به میزان قابل ملاحظه ای از رابطه ما با حیوانات کاسته است. عقل، پیشرفت جامعه را ممکن ساخت، اما این طرز تفکر را نیز ترویج داد که هر آنچه بشری نیست به انسان مربوط نمیشود، فاقد اهمیت میباشد. دشواری کار در ایجاد موازنه میان دیدگاههای جانورشناختی و دیدگاههای جاندار بودن طبیعت است. این برای ما جدال قدیمی طرفداران علم و فرانسیس مقدس را تداعی میکند. فرانسیس مقدس راهبی متعلق به قرن دوازدهم بود که اعتقاد داشت روح خداوند نه فقط در انسانها که در کل طبیعت جاری است. چنین اعتقادی، شیوهای است برای درک مفهوم برخوردهایمان با حیوانات. در بسیاری از آیینهای شمن در سراسر دنیا، این یک باور رایج بود. جاندار بودن طبیعت – که گاهی آن را روحدار بودن مینامند – پیچیده است. مفهوم زیر در بطن آن نهفته است:
جهان عَرَضی یعنی انسانها، حیوانات، نباتات و حتی موجودات فاقد حیات مانند سنگها، رودها، مصنوعات فرهنگی – از آن جهت که به آنها جان و روح بخشیده شده، زنده است. دنیای غیربشری نه تنها زنده است بلکه مملو از اعضایی به هم پیوسته و گه گاه هوشمند است که قادر هستند با انسانها در جهت خیر یا شر، ارتباط و تعامل داشته باشند.
جاندار بودن طبیعت در علم انسانشناسی عبارت است از اعتقاد به این امر که همه چیز در طبیعت – عناصر و حیوانات – دارای روح است. این ارواح با انسانها رابطه ای نزدیک دارند. طلسمهای پر، پوست و غیره … حیوانات از آن رو تحت حفاظت و مورد تکریم قرار میگرفتند که پلی میان روح حیوان و انسان محسوب میشدند. اغلب، چنین اعتقاداتی به خرافات مبدل میشد و در پی آن این باور به وجود میآمد که در صورتی که لطمه ای به طلسم وارد آید، به تبع آن به انسان آسیب میرسد.
جانورشناسان اغلب ظاهر یک حیوان را فقط با توجه به دانش خود، شرح میدهند و آن را برحسب رفتارهای زیستی و طبیعتش توصیف میکنند. از نظر آنها، آنچه را که نتوان اثبات کرد یا به صورت علمی تأیید کرد، محال و غیرممکن است. این دیدگاه ارزش بسیاری دارد، اما توضیح کاملی نیست. اگر ما واقعاً مایل هستیم دانای اسرار حیوانات شویم، باید در حالی که از گرایش به خرافات و عقل محض پرهیز میکنیم، بصیرت معنوی انیمیزم را با علم جانورشناسی بیامیزیم.
دیدگاههای علمی و عرفانی، آنجا که به حیوانات و طبیعت و مفهوم آنها در زندگی ما مربوط میشود، واقعاً با یکدیگر در ستیز و تعارض نیستند، بلکه یکدیگر را پشتیبانی و ترغیب میکنند. شمنها، کاهنها و کاهنههای باستان به این امر واقف بودند. آنها عارف – جادوگر و دانشمند بودند، گیاهان و جانوران را مورد مطالعه قرار میدادند، درباره خصوصیات و خواص آنها آموزشهایی میدادند. همچنین روحی را که درون جانوران و گیاهان قرار داشت و از طریق آنها جلوهگر میشد، تکریم مینمودند.
اگر واقعاً مایل هستیم دانای اسرار حیوانات شویم، ما نیز باید علم و روح را با هم بیامیزیم. میتوانیم فرآیند دگردیسی کرم را به پروانه مطالعه کنیم و از نظر علمی آن را درک نماییم، اما همچنین باید از صنع خدای متعال به شگفت آییم که یک موجود را قادر ساخته خود را از کرم ابریشم به پروانه تبدیل کند.
معنویت توسط دانش، عقل یا هوش خلاق تعیین یا محدود نمیشود. معلمان ما، فقط انسانها نیستند. تعلیم و هدایت امکان دارد منشأ دیگری غیر از انسان داشته باشد. پیامهای الهی منحصراً از طریق «هم نوعانمان» به ما نمیرسند. زمانی که این را درک کنیم، جهان ما دیگر آن جهان پیشین نیست و سرشار از ممکنات و محتملات است.
نکته حیرتانگیز اینجاست که در مقام مقایسه، وجوه مشترک تعلیمات جانوران در آیینهای گوناگون، بیش از وجوه افتراق آنهاست. این وجوه مشترک حتماً چیزی را تذکر میدهد. بله، آموختههای علمی، ما را در درک کردن یاری میدهند، اما هنگامی که از این آموختهها به عنوان دریچهای بر تعلیمات پنهان در وراء دنیای حیوانات، بر تعلیمات آیینهای کهن، استفاده کنیم، خرد، تعادل و تواضح حاصل نیز همان حد حایز اهمیت است.
هر چند از نظر علمی در مورد حیوانات و رفتارهایشان بیش از گذشته میدانیم، اما باز هم زیبایی مطلق حیات وحش ما را سرشار از بهت و شگفتی مینماید. قلبمان از هیجان به طپش درمیآید. نَفَسمان در سینه حبس میشود. نبضمان تند میزند. نَفَس خداوند را در طبیعت و بر فراز روحمان حس کردهایم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.