آموزشهای دونخوان، سردرگمیها و سرنخها
خلاصه کتابهای کاستاندا؛ قسمت دوم(۱)
طی حدود پانزده سال گذشته(۲) شاخصترین اتفاق اولیه که برای خوانندگان، بعد از مطالعه و تحقیق در بسیاری از جریانهای باطنی و از جمله شمنیزم تولتک (به روایت آثار کاستاندا و همراهان او) رخ داده است، حالت آشفتگی و سردرگمی بوده. اطلاعات درهم و برهم در بارۀ راه باطنی و زندگی روحی؛ سوالات بسیار که حتی به درستی قابل اولویتبندی نیستند. گیج خوردن میان اصطلاحات و مفاهیمی که حتی معلوم نیست آیا تعریف اولیۀ آنها درست است یا نه…
بعضی از دوستان از همان سالهای اولیۀ مطالعه، فهرستی از سؤال و دفتری از چکیده آموختهها فراهم کردند و به مرور زمان، بر تعداد این سؤالات و سردرگمیها هر چه بیشتر افزوده میشد. در شرایط فعلی هم هر کس که وارد این نوع مطالعات میشود، کم و بیش با همان مسائل روبروست که اولین آن، حالت آشفتگی و سردرگمی است. این آشفتگی غالباً از این نقطه شروع شده که بالاخره چه چیزی مهمترین است و اولین کاری که باید کرد چیست؟
مثال را دربارۀ شبکۀ آگاهی تولتک، بعنوان مصداقی که عمومیت بیشتری داشته میزنم. در این باره سؤال این بوده که در نهایت، مهمترین چیزی که در معرفت تولتکی مطرح است چیست؟ آیا مهمترین چیز، پیوندگاه و جابجایی آن است؟ آیا گفتوگوی درونی و متوقف کردن آن است؟ آیا باید دیدن را بلافاصله بیاموزیم چون بدون دیدن هیچ معرفت تعیینکنندهای وجود ندارد؟ مرور مهمتر است؟ و آیا باید در قدم نخست گذشته را مرور کنیم؟ تاریخچۀ شخصی را حذف کنیم؟ یا آگاهی و قصد را به کنترل درآوریم؟ (…) اگر این چیزها مهمترینها هستند یا نیستند آیا میتوانیم کوچکترینِ این تصمیمات مثلاً استفاده از گیاهان اقتدار را با فرضِ دسترسی به حیطهها و آگاهیهای دیگر تجربه کنیم؟ در حالی که از میلیونها نفر در سراسر جهان که هر روزه در تجربۀ آن هستند، عموماً چیزی جز تخدیر آگاهی و فساد شعور و حالات جنونوار و دیوانهگون گزارش نشده…
بعضی از خوانندگان هم سادهلوحانه فکر میکردند که چون در کتابهای (روایتی) کاستاندا و دیگران گفته شده مهمترین چیز همان توقف گفتگوی درونی و حرکت پیوندگاه است، پس از همین جا شروع میکنیم. در حالی که گفتههای متعددی از اساتید شمنی وجود دارد که حتی خود آنان (ناوالها و …) نیز قادر نیستند پیوندگاه خود را به هر شکلی که میخواهند جابجا کنند و در هر نقطهای قرار دهند، بلکه حرکت محدودی از پیوندگاه در اقتدار آنان است؛ یا طبق همین گفتهها اکثر این اساتید تاریخی، و حتی در رشتههای مشابه مانند تانترا، بودیسم (و …) و ذن که بصورتی ویژه به مقولۀ فرونشاندن افکار میپردازند، نیز قادر نبودهاند گفتگوی درونی خود را کاملاً متوقف کنند، قصد را در مهار کامل (یا حتی زیاد) داشته باشند یا آگاهی را به روشهای گوناگون تغییر دهند. حالا اگر ما هم بخواهیم بر چنین وزنهای صخرهوزن، تمرکز کنیم شاید حق با آن ضرب المثل باشد که سنگ بزرگ علامت نزدن است…
پس در این آشفتگی و فضای پر سؤال و مبهم چکار باید کرد؟ و عملاً چکار میتوان کرد؟ واقعیت تلخ که تجربۀ صدها میلیون نفر در چند دهۀ گذشته گواه آن است، اینست که سعی کردیم نشد، سعی نکن نمی شود. رفتیم نرسیدیم، حتی از جای خود تکان نخوردیم، پس نرو که نمی رسی. حالا میخواهیم به این وضعیت آشفته سروسامانی بدهیم و لااقل سرنخ اصلی را پیدا کنیم. واقعاً مهمترین چیزی که از میان همۀ این مفاهیم جذاب و اثرگذار وجود دارد چیست؟
جواب عملی و واقعی اینست: «مهمترین، اقتدار و اراده است»
تا نیرو و اراده نباشد، همۀ موضوعات دیگر در حد اطلاعات سطحی و حافظهای باقی میمانند.
تحقق همۀ آموزههای دیگر به داشتن اراده و اقتدار است.
اگر قدرت کافی وجود نداشته باشد، هیچیک از آن حرکتهای باطنی قابل انجام نیست؛ از توقف گفتوگوی درونی، حرکت دادن پیوندگاه و شکستن خودبینی و خودخواهی گرفته که در صدر فهرست هستند تا آموزه ها و اعمالی که ظاهراً در پایین فهرست قرار دارند؛ اجرای همۀ اینها اراده و اقتدار میخواهد. بدون قدرت درونی نه میتوانیم ببینیم و نه حتی میتوانیم بخواهیم. پس قبل از همۀ آنها باید به اندازههایی قابل توجه از اراده و اقتدار دست پیدا کنیم و البته اینطور هم نیست که ما بکلی فاقد آن باشیم.
اگر همۀ قطعات ماشین وجود داشته باشد و حتی ماشین هم منسجم و برقرار باشد (و این را بگیرید به ماشینی برای همۀ حرکتها و تجربههای باطنی)، اگر ماشین سوخت کافی نداشته باشد، عملاً ناتوان و بیخاصیت میشود. همین مثال دربارۀ آموزهها و تجربههای باطنی هم وجود دارد. سوخت اصلی همان نیروی تعیینکننده (اقتدار) است و اراده؛ همان رانندۀ ماشین. پس قبل از همه باید مسئله توان و اراده را حل کرد…
گذشته از اینکه دارای چه مقدار از اراده و اقتدار هستیم؛ در نگرش اولیه به این واقعیت توجه میکنیم که بخشی از قدرت اصلی (اقتدار روحی) ما موجود است و بخشی از این سرمایه تعیینکننده از دست رفته. قسمتی از اقتدارِ از دست رفته را میتوان از طریق فنونی که در برخی از مکتبهای باطنی آمده است، بازگرداند و اصطلاحاً بازیابی کرد و بخش دیگری که از دست رفته یا دزدیده شده (…) را نمیتوان هرگز بازگرداند ولی برای کاهش اثرات مخرب آن هم فنون و روشهایی آموزش داده شده که باید از آنها بهره گرفت…
این سرنخ و کلید طلایی حل آشفتگیها و شلوغیها و درهمریختگیهای فکری و ذهنی اولیه است که البته لایههای دیگری از آشفتگی، هنوز هم در قدمهای بعدی وجود دارد که آنها هم راه حل خود را دارند.
حالا که بر این وضعیت اولیه اشراف پیدا کردهایم و یکی از کلیدهای طلایی در دست ماست، باید به چند سؤال مهم که زاییدۀ یک سؤال هستند پاسخ دهیم. کلید اصلی (در شرایط فعلی) این است که از چه راههایی و چگونه اراده، اقتدار و قدرت تغییر را بدست آوریم؟ و با تجزیۀ آن بپرسیم:
۱. کجاها و چگونه اقتدار خود را از دست دادهایم و چگونه آن را بازگردانیم؟
۲. منظور از قدرت تعیینکننده اقتدار چیست و چه تفاوتی با نیروهای غیر تعیینکننده دارد؟
۳. رابطۀ اراده و اقتدار چیست و چگونه باید آن را برقرار کرد؟
۴. از کجا بدانیم که تا چه اندازه برخوردار از اراده و اقتدار هستیم؟
۵. چگونه ممکن است قدرت و ارادۀ خود را تضعیف کنیم؟
۶. آیا این آموزشها و این نتیجهگیریها (مثلاً همین رسیدن به کلیدی طلایی به نام اراده و اقتدار) موافق و هماهنگ با کلام خداست؟ زیرا ما نمیخواهیم خارج از کلمات خداوند حرکتی و حتی تغییری کنیم و قصد ما تحقق کلمات خداوند در زندگیست.
از کتاب ناگفتههای شمنیزم و دونخوان | نویسنده: پِریا (شباب حسامی)
ویرایش دوم: ۱۹/۱۰/۱۳۹۹
پینوشتها:
۱– این متن، در ویرایش اول با عنوان «کلید مانا در یادگیری علوم باطنی (نظم دادن به مطالعات شمنیزم و کلید تسلط بر تعلیمات تولتک)» بصورت محدود منتشر شده است. (و)
۲– با توجه به تاریخ نگارش متن (در سال ۱۳۸۱) اشاره نویسنده به حدود سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۸۱ میباشد. (و)