فیوضات عقاب

جریان‌شناسی شمنیزم-تولتک (پیوست‌ها)

کاستاندا؛ دگرگون‌سازی دنیای ما

(پیوست‌های یکم تا ششم مقالۀ اول)


پیوست اول: توضیح بیشتری دربارۀ پیوندگاه
(۱)

همۀ جهان از رشته‌هایی نور مانند بوجود آمده. انسان هم شبیه گوی درخشانی است از جنس رشته‌های انرژی؛ شهودگران انسان را مانند تخم مرغی درخشان می‌بینند اما انگار جوجه مرغی در تخم شترمرغ است، چون پیله و پوستۀ انسان کمی بزرگتر از جسم اوست. روی این گوی انرژی و پیله انسانی، نقطه درخشنده و ستاره‌مانندی قرار دارد که پیوندگاه نامیده می‌شود. این پیوندگاه می‌تواند در گوی انرژی انسان (در پیله) حرکت کند و جابجا شود. این پیوندگاه در هر جایی از تودۀ انرژی انسان (کالبد اختری) قرار گیرد تارهای انرژیِ اطراف خود را روشن می‌کند…

پیوندگاه شبیه شعله‌ای کوچک است که در هر جای کالبد انرژیایی (هالۀ روحی) انسان قرار گیرد آن ناحیه را شعله‌ور می کند و اصطلاحاً آتش می‌زند. نتیجۀ این روشن کردن و شعله‌ور شدن، تجربه‌ای جدید است؛ ارتباطی تازه با این جهان یا جهان‌های دیگر؛ نتیجۀ آن درک‌ها و مشاهدات جدید است؛ حتی تبدیل شدن به موجودی جدید و بروز تغییرات و رخدادهای کاملاً نو. در واقع همۀ تغییرات زندگی انسان وابسته به حرکت‌های پیوندگاه است… اما در بیشتر مردم، پیوندگاه در مکان ثابتی از کالبد انرژیایی انسان متوقف و ماندگار شده و گاهی دچار حرکت‌های جزئی و لرزش‌هایی خفیف می‌شود. مثلاً در زمان بیماری‌ها یا رابطۀ جنسی و یا تجربه‌های خاص دیگر یا حالت‌های نامتعارف، یا شرایطی هیجانی و احساسی مانند خشم، گریه، خنده (و …)

به همین دلیل تجربه‌های انسان عموماً کم‌عمق و از نظر تنوع بسیار اندک است و اینکه تجربه‌های ماورایی و فوق‌العادۀ انسان گاهی چندان کم تعداد است که او راهی ندارد جز اینکه همۀ جهان‌ها و میدان‌ها و انواع تجربه‌های دیگر را انکار کند…

شمن‌های بزرگ متوجه شدند که بهترین نوع زندگی را از طریق حرکت دادن پیوندگاه (همان شعلۀ آتش) در همۀ نواحی و رشته‌های کالبد روحی می‌توانند رقم بزنند؛ طوری که همۀ رشته‌ها و تارهای انرژی، فروزان (دچار آتش) شده و روشن و نورانی شود. این شعله‌ور شدنِ جسم انرژیایی و کالبد روحی، به اتصال کامل و همه‌جانبه با آگاهی جهانی منجر می‌شود. چنین وضعیتی همان آگاهی مطلق است…

پیوست دوم: توضیح دیگری دربارۀ پیوندگاه(۲)

بعبارتی حالت‌های ما و چیزهایی که تجربه می‌کنیم یا می‌توانیم تجربه کنیم، بسته به اینست که پیوندگاه ما در کدام نقطه قرار دارد. همۀ اتفاقاتی که برای انسان می‌افتد (از دیدگاه این اساتید کهن؛ ناوال ها) بستگی به مکان و حرکت پیوندگاه ما دارد. اینکه جهان را چگونه می‌بینیم، چه قدرت‌هایی در اختیار ماست، چه کارهایی می‌توانیم انجام دهیم یا نمی‌توانیم، همه و همه بسته به وضعیت پیوندگاه ماست که شاید بتوانیم آن را اصطلاحاً «قلب انرژتیک» بنامیم… با حرکتهای پیوندگاه می توانیم جهانهای دیگر را تجربه کنیم …

غالباً پیوندگاه انسان‌ها در مکان ثابتی از کالبد روحی و انرژیایی انسان تثبیت می شود و بنابراین انسان، امکان تجربه‌های فراوان و بلکه نامحدود را از دست می‌دهد. به همین دلیل اکثر مردم نمی‌توانند شاهد تغییرات بزرگ و بسیاری در زندگی خود باشند (…) و بنابراین شمن‌ها و ناوال‌های تولتک تلاش اصلی خود را بر چگونگی حرکت دادن هدفمند پیوندگاه (یا بعبارتی، قلب باطنی) قرار داده‌اند…(۳)

پیوست سوم: دستگاه‌های امنیتی غربی دست بکار می‌شوند(۴)

بعد از این که آموزش‌های دون‌خوان (که ابتدا توسط کاستاندا روایت شده) در آمریکا و جوامع غربی (و سپس کشورهای شرقی) با اقبال و استقبال فراوانی روبرو می‌شود سازمان‌هایی که خود را مدافع فرهنگ غربی و فرهنگ رسمی می‌دانند با همین بهانه وارد عمل می‌شوند تا اثرات این موج جذاب و فراگیر را خنثی کنند…

 روش‌های تخریب دون‌خوان و کاستاندا کم و بیش تکراری است: 

رسانه‌ها و قلم بدستان فعال می‌شوند. دروغ‌ها و تهمت‌های متعددی به کاستاندا نسبت داده می‌شود. شکایت‌هایی برنامه‌ریزی شده در دادگاهها بر علیه کاستاندا مطرح می‌شود. «مهاجمانِ حقوق بگیر» حتی می‌گویند که چیزی به نام دون‌خوان و ناوال‌های دیگر وجود ندارند و اینها فقط در ذهن کاستاندا بوده‌اند اما بعد از مدتی، افراد دیگری در آمریکا و کشورهای دیگر کتاب‌هایی می‌نویسند و مصاحبه‌هایی انجام می‌دهند و اعلام می‌کنند که از شاگردان دون‌خوان و حتی ناوال‌هایی غیر از دون‌خوان بوده‌اند…(۵)

پیوست چهارم: توصیفی از دو نوع آگاهی(۶)

… یک روز که در محوطۀ دانشگاه ucla قدم می‌زند، ناگهان به تجربۀ توقف دنیا و ایست جهانی می‌رسد. برای لحظاتی قادر به دیدن جهان انرژیایی و کیهانیِ روان می‌شود… « ناچار شدم روی پلکان آخری بنشینم… خودم انرژی بودم و دور تا دورم نیز چنین بود… » اما این را نمی‌تواند با کسی بجز دون‌خوان مطرح کند… وقتی در بارۀ این دوگانگی دیوانه‌کننده می‌پرسد، دون‌خوان در بارۀ دو نوع آگاهی توضیح می‌دهد. آگاهی کلی و آگاهی خود خواسته…

همه می‌توانند بر جهان انرژیایی (هستی در بُعد انرژی‌اش) آگاه شوند اما فقط بینندگان می‌توانند بر آن هوشیار باشند و بنابراین از آن استفاده نمایند. این نیاز به نوعی عملیات باطنی و استنباط روحی دارد تا فرد بتواند میان آگاهی عادی و هوشیاری خاص خود پل بزند… در این مسیر باید گنجایش جذب هر رویدادی که در زندگی‌مان رخ می‌دهد را داشته باشیم و لازم است جسم ما انعطاف‌پذیر (نرم) و انرژی‌مند باشد زیرا رابطۀ مستقیمی بین جسم و ذهن وجود دارد و آنها دو روی یک سکه اند… اینجاست که بینندگان (روشن‌بینان) به سراغ کالبد انرژی (جسم انرژتیک) می روند. با زنده کردن جسم انرژیایی می‌توانیم ارتعاشات (نورهای) جهانی (بُعد فرکانسی) را ببینیم و برای احیاء کالبد انرژی می‌توانیم از تنسگریتی (حرکات جادویی) استفاده کنیم. البته بعنوان یک نقطۀ شروع…

پیوست پنجم: دربارۀ هسته‌های تجریدی(۷)

هسته‌های تجریدی، الگوهای ثابت و طرح‌های بنیادی روحِ کل هستند؛ برای برقراری پیوند هر چه عمیق‌تر میان کارورز باطنی با آن روح. سلسله اتفاقاتی که تقریباً بصورت مشترک بین ناوال‌ها (که رابط سالک با روح خود هستند) و شاگردان آنها رخ می‌دهد: ابتدا، روح نشانه‌هایی از خود را ظاهر می‌کند و علامت‌های دعوت‌کننده به فرد می‌دهد. پیام‌هایی در قالب نشانه‌ها که فرد را متوجه وجود روح خودش می‌کند… این هستۀ تجریدی «مظاهر روح» نام دارد. بعد از این، روح در می‌زند. گویی می‌خواهد به زندگی فرد وارد شود و بنابراین درِ زندگی او زده می‌شود تا بلکه در را باز کند و روح (که در اینجا همان نجات‌دهندۀ آسمانی و معلم حق است) وارد زندگی او شود (دق الباب روح). بعد از این، روح از رفتارهای غیر‌ساده و پیچیده‌تر استفاده می‌کند تا فرد را در وضعیت هدایت‌شده قرار دهد… مانند پدری که بچه‌اش را به وسیلۀ اسباب بازی‌ها و وعده‌های کوچک و ملموس، در مسیر هدفی بزرگ (و البته نامفهوم و ناملموس) قرار می‌دهد. اینها را می‌توان تاکتیک‌ها و استراتژی‌های روح دانست که اشتباهاً به آنها حیله‌گری روح (بویژه در فضای فرهنگ غربی) گفته می‌شود…(۸)

با اینکه هسته‌های تجریدی ثابت هستند (به روایتی ۲۱ هسته و به روایت دیگر ۱۲۶ هسته) اما هزاران داستان شمنی از این طرح‌های داستانی روح بوجود آمده است. هر کسی که در مسیر ارتباط با روح (و قصد) قرار داشته، داستان‌های مختلفی را تجربه کرده است که احتمالاً همۀ آنها دارای الگوهای ثابتی هستند که (از دیدگاه ناوالیسم) هسته‌های تجریدی نامیده می‌شوند…

پیوست ششم: دربارۀ همذات‌گری و انتقال تجربه‌ها(۹)

در بعضی از مکتب‌های باطنی روش تصاحب تجربه‌ها و خاطرات وجود دارد… ردّ و بدل کردن داستان‌ها شباهت زیادی به شیوۀ جابجایی تجربه‌ها دارد که در آن استاد باطنی تجربه‌های خود را به شاگرد می‌دهد، طوری که این تجربه‌ها در او ماندگار و به جزئی از ذهن و وجود او مبدل می‌شوند، بنابراین شاگرد، دوباره آن وقایع را همانطور که استاد باطنی، آن را تجربه و لمس کرده است، تجربه می‌کند و بنابراین نوعی از همانندسازی ذهنی و روحی آغاز می‌شود…

اما این (تصاحب تجربه‌ها و جابجایی خاطرات) شیوه‌ای بسیار مفصل‌تر از این چند عبارت کوتاهی است که دربارۀ آن ذکر کردم و فصلی از آموزه‌های باطنی را بخود اختصاص داده است. در این جابجایی ها، استاد باطنی هم عیناً و حقیقتاً همین کار را منتهی با روش‌هایی بسیار سریعتر (حتی آنی) انجام می‌دهد. گویی او همۀ گذشته و حال و آیندۀ شاگردِ متصل به خود را، کاملاً تجربه و تماماً لمس کرده و بجای او بوده است…  اما در این رابطه، انگار پادشاه سرمایه‌هایی از خود را در اختیار سربازش قرار داده و در مقابل نیز سرباز همین کار را کرده تا در نهایت سرباز کیفیت‌های شاهانه را درک کند و به پادشاه نزدیک‌تر و به او شبیه‌تر و چه بسا مانند او شود…

از کتاب ناگفته‌های شمنیزم و دون‌خوان  | نویسنده: پِریا (شباب حسامی)

پی‌نوشت‌ها:

۱، ۲، ۴، ۷ و ۹– از کتاب ناگفته‌های شمنیزم و دون‌خوان، نوشته پِریا (شباب حسامی)

۲-مراجعه به پیوست‌ها، شماره ۷ (و)

۵– مطالب این قسمت برگرفته از گزارش‌های پراکنده در کتب ترجمه شده از خاطرات برخی از افسران اطلاعاتی سرویس‌های امنیتی آمریکا و اروپا و نیز از مطالب مشابه در بعضی از نشریات (با گرایش سیاسی) آمریکایی و اروپایی است. (و)

۶– بازنویسی و برگردان از کتاب آیین فرزانگی (فصل حرکات جادویی)

۸– در ترجمۀ کتاب کاستاندا ۶ هستۀ اول در عبارات «مظاهر روح، دق الباب روح، مکر روح، هبوط روح، نیازمندی های قصد، و بررسی قصد» بیان شده است اما در بارۀ ۱۵ هستۀ تجریدی دیگر از کلِ ۲۱ هسته، توضیحاتی، حتی در حد اسم آنها ذکر نشده.