کالاحم (۱)
علم در زندگی ما
در ریاضیات ما میتوانیم عملیاتهای بسیاری را روی اعداد انجام دهیم. اعداد را با هم جمع بزنیم، از همدیگر کم کنیم، بر هم تقسیم یا در هم ضرب کنیم. این چهار عمل اصلی و سپس دهها عمل فرعی دیگر.
همین عملیاتهای ریاضی را ما در زندگی معمول خود انجام میدهیم. چیزهایی را روی هم میریزیم و از مجموع آنها استفاده میکنیم. از سادهترین کارهای زندگی تا پیچیدهترین آنها؛ از افکار و احساسات تا آشپزی، تبادلات، معاملات و کلیۀ امور دیگر. ما آنها را با هم جمع یا از هم تفریق و جداسازی میکنیم. چیزهایی را عملاً در هم ضرب یا بر هم تقسیم میکنیم؛ و تقریباً اکثر عملیاتهای ریاضی را در زندگی روزمره و بیرونی و حتی در زندگی درونی و ذهنی خود انجام میدهیم.
زندگی ما در همه، اگر نگویم در اکثر حیطههای آن، خواسته یا ناخواسته ارتباط مستقیمی با ریاضیات و هندسه دارد و با توجه به اصول آن انجام میشود. حضور شیمی، فیزیک و رشتههای مشابه هم کم و بیش همین وضعیت را برای ما دارد. آشپزی و حتی درست کردن یک چای یا شربت نوعی عملیات شیمیایی و کیمیاگری اما در سطحی بسیار ضعیف و اولیه است. بنابراین فیزیک و شیمی و رشتههای مشابه، به دنبال ریاضیات و هندسه در همۀ ابعاد زندگی ما حضور دارند.
اما ریاضیات و داستاننویسی خلاق
و همانطور که علم هندسه و ریاضیات در جنبههای مختلف زندگی ما حاضر است، در ابعاد مختلف داستاننویسی خلاق هم حضور دارد. البته در اینجا دانش آن باطنی شده و به آن هندسۀ الاهیسمی و ریاضیات الهی (باطنی) گفته میشود. شیمی و رشتههای دیگر هم حضور فعالی دارند که به آن کیمیاگری میگویند…
در تقدیرنویسی (واقعهسازی خلاق) اگر ما بتوانیم وقایع را با هم جمع کنیم و به هم پیوند بزنیم، میتوانیم اتفاقات جدیدی به وجود بیاوریم. این جمع کردن وقایع و ساخت اتفاقات جدید با آنکه ظاهری ساده دارد اما هزاران آموزۀ تخصصی و بسیار پیچیده در اولین قدمهای یادگیری آن ظاهر میشود… گاهی ظاهر این کار چنان ابتدایی و ساده است که برای هزاران سال مردم را به خوش باوری و اعتقادات خرافی واداشته است.
ما میتوانیم شبیه به کارهایی که در شیمی انجام میدهیم، یک یا چند چیز را با هم ترکیب کنیم و محصولات جدید به وجود آوریم. میتوانیم از ترکیب وقایع مختلف، اتفاقات جدید و حوادث تازهای ایجاد کنیم. همان کاری که با اعداد و عناصر شیمیایی انجام میدهیم با وقایع (به سان اعداد و مواد) قابل انجام است؛ این همان کیمیاگریست. اتفاقات را به رخدادها و تغییرات دیگر «تبدیل» میکنیم. یک حادثه را میگیریم، با حوادث دیگر جمع یا در آنها ضرب میکنیم (دو مسیر متفاوت در واقعهسازی) یا حتی این وقایع را از هم کم یا بر هم تقسیم میکنیم و نتیجه میشود اتفاقات جدید؛ اتفاقاتی که شاید از نظر دیگران معجزه و جادوگری باشد. در واقعهسازی، ما میتوانیم اتفاقی را که خود به خود و بدون ارادۀ ما رخ داده (یا حتی یک اتفاق طبیعی و رخداد معمولی) را به کار بگیریم و آن را «تبدیل» کنیم به اتفاقاتی که میخواهیم؛ این کیمیاگری مانند همۀ رشتههای اصلی علوم باطنی، دارای شاخههای متعدد و بسیار است و هر یک شاخه پر شده از دهها شاخۀ فرعی و هزاران برگ و میوه که همان فنون، تکنیکها و روشها هستند. ظاهرشان غالباً بسیار ساده است. مثل همۀ چیزهایی که در طبیعت وجود دارد اما باطنی بسیار پیچیده و چند وجهی دارند… من دارم تلاش میکنم که تنها اسم این فرآیند را توضیح دهم. فرآیندی که به آن واقعهسازی (کالاحم) میگوییم.
کالیما و کالاحم
کالاحم شاخهای از کالیما (کلام خلاق؛ کلام واقعهساز) است. به عبارتی شاخهای از علم تقدیرنویسی؛ وجهی از کیمیاگری باطنی است که کار اصلی آن پیوند دادن وقایع است. چیزی شبیه به مزدوج کردن اتفاقات (ازدواج وقایع) و ساخت پدیدهها و حوادث جدید از این طریق. کالاحم وقایعی را که امکان جمع شدن با هم و تلفیق با یکدیگر را دارند میگیرد [آنها را با هم جفت میکند] به عبارتی بین آنها پیوند برقرار میسازد و بنابراین اتفاقات جدید رخ میدهد.
مثلاً در جایی آتشسوزی یا زلزله میشود، این حادثه را میگیرد، با اتفاقی دیگر که قابلیت ارتباط دارد، پیوند میزند، و از ازدواج این دو اتفاق چیزی جدید، اتفاقی را که مورد نظرش است به وجود میآورد.
البته این پیوند کاری بسیار بسیار دقیق و شاید شبیه پیوند اعضاء بدن انسان است. شبیه اتصال قطعات مختلف و ساخت پدیدههای تکنولوژیک مثل هواپیما، کامپیوتر، تانکهای پیچیده، تلویزیون و حتی ماهواره و فضاپیما. وقتی که با کلیات و جزئیات کالاحم آشنا شویم میبینیم که این نوع مثالها بزرگنمایی نیست بلکه مثالهایی کاملاً نزدیک به واقعیت است. میلیونها نفر قادر به ساخت پدیدههای تکنولوژی ظاهری هستند اما در حای تکنولوژی، قضیه کاملاً متفاوت است. شاید از هر صدها میلیون نفر، فقط یک نفر قادر باشد تا اندازهای به این فنون و روشها دست یافته باشد زیرا راهی بسیار ناهموار، ناشناخته و پر اسرار است.
… وقتی واقعه آتشسوزی با اتفاق دیگری (مثلاً نقشۀ حمله به دشمن یا نابودسازی آن) پیوند (موفق) خورد، منتظر میماند تا از ازدواج این دو، فرزند جدید که همان نابودسازی دشمن یا ضربه زدن به اوست، رخ دهد. یا حتی واقعۀ مذکر (واقعۀ اولیه) را خود او تعیین میکند. در این روش، اتفاق اولیه ارادی و معلوم است. مثلاً حضرت موسی(ع) مشتی خاکستر را پیش فرعون به هوا میریزد اما چیزی مانند خاکستر شبیه گرد و غبار همۀ مصر را در بر میگیرد و بر بدن همۀ انسانها و حیوانات (دملها و زخمها) پدیدار میشود…
در نوع دیگر، اتفاقی که جهان عرضه میکند را با اتفاقی دیگر اتصال میزند، سپس از تزویج این دو اتفاق، یک پدیده، یک واقعه و تغییر جدید به وجود میآید. این همان کاریست که بسیاری از پیامبران بزرگ به نام معجزه انجام میدادند. ساحران و جادوگران سعی کردند از آنها تقلید کنند و بعضی از آنها تا حدودی موفق شدند. شعبدهبازان و تردستان که نمیخواستند هیچ زحمتی بکشند و فقط به نمایش آن احتیاج داشتند هم موفق شدند آن عملیاتهای آسمانی و تکنولوژی کیهانی را بصورت تئاتر و نمایش روی صحنه (هر چند توخالی و مجازی) اجرا نمایند…
در شاخۀ کالاحم ما وقایعی که امکان همسازی با هم دارند را تبدیل به پدیدهها و داستانهایی میکنیم که میخواهیم؛ و بنابراین از این طریق هم دست به نوشتن داستانهای جدید زندگی میزنیم.
در کالاحم به ساخت تقدیرهایی که میخواهیم و بناکردن شرایطی که مورد نظرمان است میپردازیم. اما نه صرفاً از طریق کالیما [کلام خلاق]، بلکه به وسیلۀ کلام خلاق به علاوۀ وقایع؛ به وسیلۀ ازدواج میان وقایع از طریق کلمات.
دقت کنید. نامۀ حضرت محمد(ص)، فرستادۀ خداوند، به کاخ امپراطور وقت، خسرو پرویز، پادشاه ساسانی میرسد. خسرو پرویز خشمگین میشود که چرا به جای اسم او نامه با اسم دیگر یعنی الله شروع شده؛ نامه را پاره میکند. پیک حضرت محمد(ص) خبر میآورد نامۀ شما را پاره کرد و رسول خدا(ص) میفرماید «خداوند سلطنتش را پاره کند. مدتی بعد امپراطوری ساسانی و پادشاهی ایران واقعاً از هم پاره می شود و سقوط میکند.
در کالاحم، این تنها کلام نیست که عمل میکند بلکه رابطۀ انسان و جهان است که در پشتیبانی این کلام قرار دارد. جهان پیرامون ما، چیزی را عرضه میکند، اتفاقی رخ میدهد یا حتی جهان درون ما رؤیایی نورانی ارائه میدهد و ما میتوانیم این اتفاقات یا حتی رؤیاها را با چیزهای دیگری که هماهنگیهای لازم را با آن دارد، پیوند بزنیم و منتظر اتفاقات جدید باشیم…
خداوند که معلم اعظم این علوم است از این طریق عصای حضرت موسی و هارون را به آنان پیوند میزند و بنابراین عصا در موقع لزوم تبدیل به اژدها میشود و مارها را میبلعد. عصای سادۀ یک چوپان که کارایی مهم آن ریختن برگ برای گوسفندها و بزها بود تبدیل به یک سلاح کیهانی و آسمانی میشود و به وسیلۀ آن معجزات دیگری رخ میدهد. وقتی آن را بر سنگ صخره میزند و نه زمین نرم، بلکه صخرهای که در کویر است، از آن دوازده چشمه آب جاری میشود. وقتی به رود بحرآسای نیل زده میشود آن را از هم باز میکند. با ضربۀ عصا، آب رودخانۀ بزرگ نیل خون میشود، ماهیها میمیرند و آبها میگندد. این عصا را به سمت آبها دراز میکند و همۀ آبها خون میشوند. مرتبه دیگر عصای خود را این بار بر زمین میزند و مصر از پشهها پر میشود. باز هم بر آب میزند، قورباغهها مصر را از خود پر میکنند. وقتی عصا را به سوی آسمان دراز میکند، بیسابقهترین رعد و برقها و تگرگها بر مصر میبارد. ملخها هجوم میآورند و آسمان تاریک میشود و معجزات بسیارِ دیگری که با همین عصا انجام میشود.
در یکی از شاخصترین آئینهای بارانزایی، ساحر اعظم که بنابر نظر ساحران سیاه در هر دوره تنها یک نفر از آنها در قید حیات است، دهها هزار نفر را جمع میکند، بعد از اجرای عملیاتهای مختلف روی مردم، در یکی از مراحل، آنها را به رقص و گریه وا میدارد. سه سال است باران نباریده. قحطی و خشکسالی همه جا را فرا گرفته. مردم در حال مرگاند. و این، مراسم باران-سازی است. مراسمی که با آنالیز عملیاتهای مختلف آن متوجه میشویم چیزی شبیه به دزدی تکنولوژی (از انبیاء الهی) است؛ کپیبرداری بسیار ناقص از کاری که بعضی از فرستادگان بزرگ خداوند انجام میدادند.
حالا فاز نهایی عملیات؛ همه دارند گریه میکنند. (آیا آسمان هم به گریه خواهد آمد؟) چند ساعتی میگذرد و سپس لکههای ابر در آسمان ظاهر میشود و کمی بعد باران همۀ صحرا را در بر میگیرد؛ اما عجیبتر اینکه باران غالباً در همان محدودۀ کوچک قبایلی که مراسم را انجام دادهاند میبارد و نه مثلاً در همۀ کشور اتیوپی یا در همۀ مناطق سودان جنوبی.
آخرین قسمت پروسه، گریه و زاریست و ساحر اعظم این آمدن آب از چشمها را به پشتیبانی از عملیات ساحرانه خود و به تأویل آمدنِ آب از چشمهها و چشمههای آسمانی به کار میگیرد.
قبل از این، و در یکی از قطعات پازل، ساحر اعظم کار دیگری میکند. یکی از بیماران را که چشمهایش نمیبیند، جراحی میکند. همه منتظر میمانند تا نتیجۀ این جراحی چشم را ببینند. اگر چشم بیمار درمان شود، آنگاه همۀ مردم و رقصندگان، این چشمِ درمان شده را تأویل آن میگیرند که آسمان آنها را خواهد دید و به آنها نظر خواهد کرد، و از چشمها و چشمههایش آب جاری میشود. این آب میتواند اشک شادی یا اشک غم باشد که خود شرح دیگری دارد.
ظاهرهای ساده و باطنهای بسیار پیچیده
بسیاری از خوشباوریها و خرافات امروزی و تاریخی از بعضی از اتفاقات درست و واقعی سرچشمه گرفته است اما از آنجا که این تقلید، کورکورانه و عیناً کپیبرداری پوستهای و اولیه بوده، مبدّل به خرافات شده. همانطور که اشاره شد پیوند وقایع در کالاحم غالباً موضوعی بسیار پیچیده و دشوار است که اگر غیر از این بود تا امروز میلیونها نفر در آن تسلط داشتند اما آگاهانِ این روشها، عملاً و واقعاً نایاباند… مثلاً کوزه شکسته یکی از دهها واقعۀ کالاحیمی در کتاب مقدس است که برای نابودی به کار رفته. ظاهرش ساده است اما دهها مؤلفه بسیار دقیق در آن به کار رفته که توسط کابالیستهای بزرگ، این نوع تأویلها و تمثیلها مورد تشریح قرار گرفتهاند و به پیچیدگیهای آن اشاره شده. خداوند در زمانی میخواهد اسرائیل را نابود کند پس به پیامبر خود میفرماید کوزهای را در حضور بزرگان قوم خرد کند و همانطور هم می شود که خداوند میفرماید. در واقع خداوند به پیامبرش، ارمیا نشان میدهد که چگونه نفرین خود را عملی سازد و کشور را به بدترین شکل ممکن ویران کند. البته این نفرین جزئی از اراده و نظر خداوند است که قرار است واقع شود…
چنین وقایعی یا مشابه آن، فراوان در کتاب مقدس و متون علوم باطنی به چشم می خورد. اما این سادهلوحی بیش از حد و تا حدی حماقت است که انسان گمان کند با تکرار آن نقطۀ ظاهر شده (در مقابل میلیاردها نقطۀ ظاهر نشده از واقعه) مجدداً همان اتفاق رخ میدهد. اگر اینطور بود و قضایا به همین سادگی بودند و مسائل به همین راحتی حل میشدند، علاوه بر اینکه تا به حال بارها جهان نابود شده بود، شاهد رشد علوم، صنایع و تمدن هم نبودیم چون با همان وردها یا رقصها یا اعمال ظاهری، انسان میتوانست همۀ مسائل زندگی را حل کند. اما «انسان تمایل دارد بدون زحمت، همۀ رحمتها را برای خودش جمع کند. ولی جهان هستی چنین تمایلی ندارد و قدرت با اوست». مثلاً نگاهی به خرافههای مربوط به شکستن اشیاء بیاندازیم که با مثال ما که خود معجزهای بزرگ است نوعی شباهت ظاهری دارد و چه بسا یکی از ریشههای آن است. {در اولین نگاه به فرهنگهای مرتبط با این موضوع با دهها مثال روبرو میشویم.} در زندگی روزمره میینیم وقتی چیزی میشکند، ظرفی از دست بر زمین میافتد، میگویند بلا بود که رفع شد. سعی شده این اتفاق طبیعی را پیوند بزنند با اتفاقی مشابه که احتمال رخداد آن هست. شکستن، هلاکت و ضربهخوردن؛ و این را ربط میدهند با بلا و گرفتاری احتمالی؛ این شکست (خرد شد) پس باشد که همان بلا بوده باشد که احتمال وقوعش بوده. زیر پای اسبی که به تازگی خریداری میشد و قرنها بعد زیر لاستیک اتومبیلهای جدید تخم مرغ میگذاشتند (و میگذارند)، تخم مرغ میشکست و تصور میشد که بلا هم شکست خورده و در هم کوبیده شده. واقعاً چقدر سادهلوحی و حماقت میخواهد اگر گمان کنیم مثلاً با شکستن یک کوزه میتوانیم یک کشور را نابود کنیم یا با رها کردن یک قربانی (و نجات جان آن) میتوانیم یک ملت را از مرگ نجات دهیم. باید توجه داشت که اگر ما همۀ عصاهای جهان را هم به سمت مصر بگیریم یا حتی اگر همۀ عصاهای تاریخ را مثلاً فرض کنیم سی هزار میلیون عصا را، نه بلا در آنجا ظاهر میشود، نه تگرگ و دمل و قورباغه به مصر هجوم میبرد و نه هیچ اتفاق مشابه دیگری. اگر میلیونها کوزه هم بشکنیم، مالیخولیایی به نظر میرسد اگر گمان کنیم دشمن ما از این طریق در حال نابود شدن است. اگر با شکستن کوزه، شیشه، ظرف یا هر وسیلۀ دیگری میتوانستیم از وقایع ناگوار و گرفتاریها پیشگیری کنیم در این صورت میتوانستیم مطمئن باشیم که همۀ انسانها از بلا و ناراحتی رهیدهاند. بنابراین لااقل نیمی از وقت مردم صرف شکستن شیشه و کوزه و چیزهای شکستنی دیگر میشد. (البته کارگاههای کوزهسازی وکارخانههای تولید شیشه و ظروف و اشیاء شکستنی هم میلیاردر میشدند)… [یک اتفاق جالب یا تصادفی: وقتی در حال بازخوانی این قسمت از متن بودم (مطلب مربوط به واقعۀ شکسته شدن کوزه به نشانۀ نابودسازی دشمنان خداوند و بحث ارتباط شکستنیها با دفع بلا) صدای انفجاری از داخل آشپزخانه آمد. بیرون که رفتم متوجه شدم صدای انفجار زودپزی بود که روی اجاق گاز قرار داشت. دقیقاً در همان زمان منفجر شد و به زمین افتاد. و البته شاید هم کاملاً بیربط و تصادفی باشد. اما یک سؤال. آیا میشود انفجار این زودپز را (به دلیل انفجارهای ۱۱ سپتامبر که اخیراً رخ داد) معادل حملۀ احتمالی آمریکا به افغانستان یا عراق (که احتمال آن در رسانهها مطرح شده) گرفت؟ مسلماً خیر. چنین کاری صرفاً یک توهم سادهلوحانه است]
آیا اگر کسی بتواند به توپ ضربه بزند، یک فوتبالیست حرفهای است؟ یا وقتی کسی مهرههای شطرنج را حرکت دهد، یعنی او استاد بینلمللی شطرنج است؟ پیامبران دست خود را به سوی آسمان دراز میکردند و معجزهها رخ می داد اما چرا هزاران میلیون نفر دیگر وقتی دست دراز کردند یا میکنند آن معجزات تکرار نشد. ساحران و جادوگران در طول هزاران سال تلاش کردند تا اسرار تکنولوژی الهی را بدزدند و به کار گیرند البته این زحمت چند هزار ساله، بینتیجه نماند اما واقعاً در همۀ این قرنها و با وجود این همه تلاش پیگیر چقدر موفق شدند؟ آیا همۀ ساحران تاریخ توانستهاند یکی از معجزات مسیح را تکرار کنند یا به یک هزارم معجزات او دست یابند؟ هرگز. چون آنها هر کاری که از دستشان برآمده انجام داده اند و تاریخ به خوبی با سقف توانایی شان آشنایی کامل دارد.
بنابراین نباید فراموش کنیم که عصای موسی عصایی است که توسط خداوند لمس، زنده و فعال شده؛ یک عصای آسمانی است با هزاران مؤلفه در آن اعمال شده و جهان تکنولوژی با هزاران غول فن آوری خود قادر نیست کاری شبیه به آن را انجام دهد. از اینها گذشته، به فرض همان عصای خاص یا کوزۀ خاص یا دیگر اشیاء احیاء شده (کیهانی شده) اگر دست ما میبود چه اتفاقی میافتاد؟ کالاحم با شیوههای مختلف تصدیق میکند که به احتمال زیاد هیچ اتفاق خاصی رخ نمیداد. بزرگان تاریخ کابالا هم میگویند اتفاق عجیبی نمیافتاد. زیرا در آنجا هم ما به فرد موسی(ع) یا دیگر منتخبان خداوند و از همه مهمتر به اراده و حضور فعال خدا و نقشههای او نیاز داریم…
نویسنده: پِریا (شباب حسامی)
از کتاب حِکا و کالیما (جلد اول)