شناخت باطنی، آن سوی نشانههاست
(اسرار در دسترساند)
تفسیر باطنی(۱) (از یک بُعد) پیدا کردن معنای پدیدههای ظاهری است که در آن تلاش میکنیم ریشههای پنهان تغییرات ظاهر شده را بفهمیم. میخواهیم به پشت اتفاقات و نشانههای ظاهری برویم و پشتها، لایههای زیرین و نهانهای آن را بشناسیم. هر چیزی دارای یک بعد آشکار (ظاهر) و یک بعد ناآشکار (باطن) است. در تفسیر باطنی، سعی داریم به بعد نا آشکار چیزها رسوخ کنیم. برای شناخت درخت میخواهیم به درون آن برویم، به درون برگها، شاخهها و میوههایش و حتی به درون زمین و به سراغ ریشههایش و بفهمیم آنجا چه خبر است و چه میگذرد. چیزها، وقایع و پدیدههای مختلفِ زندگی مانند ستارگانی هستند که ما فقط یک نقطۀ نورانی از آن را میبینیم اما واقعیت آنها هزاران و بلکه میلیاردها مرتبه بزرگتر از آن نقطهای است که میبینیم. در تفسیر باطنی تلاش میکنیم که به درون این نقطههای نورانی یا همان تغییرات زندگی برویم و جهانهای درون آنها را بشناسیم که اگر چنین شود در این صورت ما میتوانیم هر چه بیشتر تغییرات زندگی را کنترل یا خود را با آن هماهنگ کنیم. وقتی فهمیدیم که در اصل چه خبر است آنگاه صدها اتفاق خوب رخ خواهد داد که کمتریناش این است که اشتباهات و خطاهایمان شدیداً کم می شود و چه بسا متوقف شود و بیشترین آنکه در همۀ کارها و زمینههای زندگی موفق میشویم و در تمام قصدها و خواستههای خود به تحقق خواهیم رسید…
شفای بیماریهای انسان و زندگی
مثلاً بیماری ها را در نظر بگیرید. آنها علائمی ظاهری دارند و ما سعی می کنیم از طریق جنگ مستقیم و نبرد تن به تن، آنها را نابود و خود را درمان کنیم. بنابراین وقتی بیماریها میآیند با قرص، آمپول، جراحی و روشهای دیگر به جنگ و سرکوب آنها میرویم و به عبارتی تلاش میکنیم با پاک کردن صورت مسئلهها، مسئلهها را حل کنیم. این رویۀ اصلیِ معتبرترین و فراگیرترین طب متعارف جهانی است (آلوپاتی) که همه آن را میشناسیم. دانش پزشکی متعارف بر مدار آن عمل میکند. نمیخواهم اظهار نظری منفی کنم. حرف این است که شاید در بسیاری موارد، نیازی به برخورد مستقیم و خشن با بیماریها نباشد و باید به ریشههای آن پرداخته شود… هر بیماری ریشهها و علتهای پنهان دارد.
اِلبالا (در یکی از کارکردهای خود) ما را به ریشهشناسی بیماریها، شکستها، توقفها و اتفاقات ناخوشایند زندگی هدایت میکند؛ به تفسیر باطنی آنها. زیرا اگر ما علتهای پنهان و سرچشمههای اصلی آنها را بشناسیم با توانایی و قاطعیت میتوانیم درمان و حلشان کنیم. با دانستن ریشههای بیماری، چه بیماری جسمی و روحی و چه صدها نوع بیماری زندگی که بصورت سختیها، رنجها و اتفاقات بد خود را نشان میدهند، ما میتوانیم آنها را ریشه کن کنیم. اِلبالا ما را به سمت این ریشهشناسیها و ریشهزنی بدبختیها و گرفتاریها سوق میدهد.
فهم زبان خدا با تفسیر باطنی نشانهها و رؤیاها
البالا تفسیر باطنی را بعنوان یکی از روش های دانستنِ زبان خداوند آموزش می دهد. اگر ما زبان خدا را بفهمیم آن وقت می دانیم او از ما چه می خواهد، نظراتش چیست، اراده اش کدام است و چه انتظاراتی از ما دارد و بنابراین ما در صلح و اتحاد با خداوند زندگی می کنیم… «وقتی زبان خدا را بفهمیم میتوانیم واقعاً با او زندگی کنیم و در مسیرهای مختلف سرنوشتمان با او راه برویم»(۲)
دانستن زبان کیهانی و تکلم آسمانی
فهم زبان خدا ابعاد دیگری هم دارد. البالا تأکید دارد که دانستن زبان جهان و روش هایی که عالم بالا و ماوراء دارد همان زبان خداست. و تفسیر باطنی یکی از شیوه های آموختن این زبان کیهانی و ارتباط آسمانی است … روح انسان و روح جهان درست است که گاهی با نشانه های ظاهری اشاره می کند اما ما باید این نشانه ها و علامت ها را بفهمیم تا ارتباطمان برقرار شود و وارد یک مکالمه و زندگی دو جانبه شویم. با تفسیر باطنی به تدریج یاد می گیریم که این روشهای روح، زبانها و ارتباطات رمزی با روح جهانی چیست و چگونه عمل میکند. بنابراین در حد اعلای فهم باطنی و شناخت عمیق، ما دیگر ستاره های زندگی را بصورت نقطه های ریز نورانی تجربه نمی کنیم بلکه هر یک از این نقطههای ریز نورانی می تواند جهانی بی حد و مرز از نورها و زندگیها باشند…
شناخت باطنی و کنترل تقدیرها و وقایع
البالا نشان میدهد که با شناخت باطنی تقدیرها و سرنوشت، دیگر وقایع بر پشت ما سوار نیستند و تقدیرها ما را هر طور که بخواهند به پیش نمی برد بلکه این ما هستیم که بر پشت تقدیرها می نشینیم و بر آنها فرمان می رانیم و سرنوشت و اتفاقات را بسان اسبی که در کنترل ماست بر هر کجا که بخواهیم میبریم. به سرعت یا به آرامی… ما در دایره تقدیر گرفتار شده ایم. هر طوری که می چرخد با آن میچرخیم و گاهی آنقدر این چرخش ها زیاد و سریع است که دچار سرگیجه و ناآگاهی شدید میشویم. شبیه کسی که داخل یک لاستیک بزرگ ماشین قرار گرفته و او را از بالای کوه پایین می اندازند. حالا ببینید چه اتفاقاتی ممکن است برایش بیفتد. کمترینش سرگیجه شدید و آشفتگی حاد است. از همان سرگیجهها و سرگردانیهایی که اکثر مردم در تمام طول زندگی دچار آن هستند. انگار برای اکثر ما هم همین اتفاق رخ داده است.
دامنۀ تجربهها و اتفاقات زندگی اکثر مردم شبیه این آدم غلتان، خیلی محدود و تکراری است. بعید است که برای چنین فردی وقایع بزرگ و طلایی رخ دهد اما تقریباً معلوم است که زندگی او چگونه خواهد بود. به احتمال زیاد بیشتر زندگی را به دور خود می چرخد. وقتی که از بالا او را پرت کرده اند و درحال دوَران است، حتی وقتی که به نظر می آید به سمت جلو حرکت می کند باز هم دارد به دور خودش می چرخد. شناخت باطنی می تواند ما را از این دایره، از این دور باطل بیرون بیاورد. بعد از درک عمیق نشانه ها، رویاها و وقایع، این ما هستیم که بر ارابۀ تقدیر می نشینیم و آن را به هر سمتی که بخواهیم می بریم. دایرۀ تقدیر به کنترل ما در می آید و بر سرنوشت خود سوار میشویم.
هر که کارهای مرا بفهمد مانند آن و بلکه بزرگتر از آن را انجام خواهد داد.(۳)
معجزات بزرگ مسیح، زنده کردن مردگان، شفای حقیقی بیماران، بینا کردن کوران، آوردن غذا از آسمان و بسیاری دیگر. و حالا گفته میشود اگر عمیقاً معجزات مرا بفهمید شما هم میتوانید مانند آن را انجام دهید. باران برکت. بارانی از غذاهایی که از آسمان می آید. نان و ماهی از آسمان بارید و به هزاران نفر غذا داد. و مسیح تأکید دارد که اگر باطن این کارها را بدانید شما هم می توانید با زندگی خود و دیگران چنین کنید. شما هم می توانید بیماران را شفا دهید، کوران را بینا کنید، فلجها را به حرکت درآورید. نه الزاماً برای دیگران بلکه ابتدا در زندگی خودتان. کوریها، کندیها، بیحرکتی و مردگیهای زندگی خود را شفا دهیم و سپس به زندگی اهل نجات بپردازیم…
«مسیح [در اینجا] نگفته است خواستن توانستن است بلکه میگوید دانستن، توانستن است.»(۲) اگر بزرگترین معجزات جهان را بشناسیم (و این شناختن، مسلماً و بدون شک، شناخت باطنی و فهم عمیق است) ما هم مانند بزرگترین معجزه گران تاریخ، مانند مسیح و موسی و ایلیا قادر به اعمال بزرگ و آسمانی خواهیم بود. اعمالی که تاریخ و تمدن ها را شکل داد و جهان را دچار دگرگونی های همیشگی کرد. و اگر قدرت اعمال بزرگ و انجام معجزات را داشته باشیم، با آن می توانیم مسائل کوچک و بزرگ زندگی خود و افراد مرتبط با خودمان را حل کنیم.
این تفسیر باطنی مانند عصای موسی است. عصایی که با آن میتوان بزرگترین معجزه ها را انجام داد. یعنی مطابق این قانون اگر اسرار کار حضرت موسی(ع) را بدانیم و عمیقاً بفهمیم که او چگونه آن همه معجزات بزرگ را انجام داده، چگونه دریای سرخ و رود نیل باز شده، چگونه مائده های آسمانی را به زمین آورده، بر حیوانات فرمان رانده و آنها را مانند بلا به مصر احضار کرده، چگونه هلاک کننده و نابودگر، فرعونیان را در بر گرفته و نخست زاده هایشان را از بین برده؛ زلزله، شکست دشمنان، لعنت ها و برکت ها چگونه انجام شده اند، در این صورت ما هم می توانیم (به اذن خداوند) همان کارها را بکنیم. این از جمله چیزهایی است که البالا بصورتی تخصصی شرح و راههای آن را تعلیم می دهد. ایلیای نبی پدر هنر احیاگری (زنده کردن، القاء و دگرگونی روح) از آسمان آتش می آورد، مرده را قرن ها قبل از عیسی مسیح زنده می کرد، با کلماتش پادشاهان و سلطنتشان را در هم می کوبید، ابرها را احضار می کرد و در خشکسالی باران را بر زمین مرده می باراند و آن را زنده می کرد. نامۀ او، کلمات مکتوبش، طومار سلطنت شاهان را در هم می پیچید و مسیحا، قرن ها بعد ابتدا به نجوا و سپس صریح و آشکار می گوید همۀ این معجزات عظیم، برای هر کسی که او را بشناسد (و بسیاری از مفسرین طبق آیاتی از کتاب مقدس، مسیح را ادامه و بازآمدۀ ایلیای نبی میدانند) بر همۀ این معجزات و حتی بزرگتر از اینها توانایی دارد…
و پیامبر اسلام(ص)؛ … او با کلماتش پادشاهی خسرو پرویز و سلسلۀ شاهنشاهی ساسانیان را ویران نکرد بلکه با نامۀ پاره شدهاش (که توسط شاه ساسانی به آن توهین شد) سلطنت بزرگ آنان را از هم پاره کرد و فرو ریخت… و ما اگر رسول خدا(ص) را بشناسیم و مانند او عمل کنیم چرا نتوانیم از قدرت کلامی همچون او برخوردار شویم. نفوذ کلامی که توانست عرب طاغی و یاغی و مبتلا به جاهلیت را رام کند، قبایل وحشی را به اقتدار الهی خود درآورد و نزدیک به نیمی از جهان را تحت فرمانروایی رسالتی که آورندۀ آن بود قرار دهد. رسول خدا(ص) میتوانست تا اعماق قلبها و روحها نفوذ کند و حتی سختترین و لجبازترین کافران و جاهلان را نرم و پذیرا سازد و ما میتوانیم با شناخت عمیق او از تجربههایش نیز برخوردار شویم…
اما بزرگ مرد تاریخ بشر [رسول اکرم(ص)] درِ بسیار بزرگتری از شناخت باطنی را میگشاید. او براین واقعیت تأکید دارد که «هر که خود را بشناسد، خدای خود را شناخت» و حال باید ببینیم آیا این یک شناخت ظاهری است؟ همانطور که همۀ افراد کم و بیش در بارۀ خود دارند یا نوعی شعور باطنی و آگاهی درونی است؛ همان شناخت باطنی که تقریباً همۀ بزرگان تاریخ نسبت به خود داشتهاند…
نویسنده: پِریا (شباب حسامی)
از کتاب حکا و کالیما (جلد اول) (واقعهسازی و تقدیرنویسی خلاق)
پینوشت:
۱. منظور از شناخت باطنی (دراین متن) همان جنبۀ تئوری و نظری علوم باطنی الاهیسم (البالا) میباشد. بعبارتی تفسیر البالایی و فهمی که بر اساس رمزها و اسماء الاهیست بنابراین شامل ۷۲ اصل و روش کلی است.
۲. از کلمات معلم بزرگ
۳. و ترجمههای مشابه مانند: اینکه میگویم عین حقیقت است: هر که به من ایمان بیاورد، میتواند همان کارهایی را بکند که من کردهام و حتی بزرگتر از اینها نیز بکند، چون من نزد «پدرم» باز میگردم.