تفکر الگویی (۱)
الگوشناسی و تفکر الگویی
تفکر الگویی (الگوشناسی و الگویابی) یکی از شاخههای هنر تفکر متعالی (از محورهای الاهیسم) که توسط معلم بزرگ تفکر آموزش داده شده است، میباشد. شناخت الگوهایی که در جهانها (اعم از جهانهای کهکشانی، شبه کهکشانی… اتمی و زیراتمی) به کار رفته است (الگوهای آفرینش) و بازیابی این الگوها، به عنوان روشهایی برای حل مسائل مختلف انسان از ابعاد مهم تفکر الگویی محسوب میشود. یکی از مبانی فلسفی تفکر الگویی به این صورت مطرح میشود که الگوهای به کار رفته در جهان هستی، تجسمی از عالیترین سطح هوشمندی میباشند که در راستای هدفی معلوم به کار رفته است. بنابراین با انتخاب صحیح یک الگو (در تناسب با مسئله و هدفی که مورد نظر است) و با کالبدشکافی و تبیین الگو در وضعیت جدید، امکان استفاده از عالیترین سطح هوشمندی برای حل مسائل مختلف فراهم شده است. میتوان این طور مثال زد که در هستی، صدها نرمافزار مادر وجود دارد. هر یک از این نرمافزارها دارای کاربردهای خاصی هستند و البته برای منظوری که تهیه شدهاند، بهترین و کاملترین روشهای اجرای برنامه و حل مسئله هستند. به عبارتی هر یک از الگوهای آفرینش، نرمافزاری بسیار پیشرفته و فوق مدرن، برای دستهای از مسائل انسان محسوب میشود. شناسایی این نرمافزارها، انتخاب درست آنها (به تناسب هدف مورد نظر و نوع کار) و روش استفاده صحیح از آنها از قدمهای اصلی استفاده از این برنامههای بسیار هوشمند است. آنچه در این چند کلمه گفته شد، اشاره به یکی از وجوه تفکر الگویی میباشد. از ابعاد دیگر تفکر الگویی میتوان به این جنبه ها اشاره داشت: الگو سازی، الگوشکنی (و فرمول شکنی)، الگویابی (چگونه میتوان الگوی حل یک مسئله را از میان الگوهای آفرینش یافت)، ضدالگوها (و ضد فرمولها)، الگوهای بنیادی (و غیربنیادی، مادر و ثانویه؛ …)، فرا الگوها و اَبَرالگو.
– برگرفته از مقدمه فصل تفکر الگویی از کتاب جریان هدایت الهی
در این گفتار کوتاه قصد من پرداختن به روشهای تفکر الگویی ( و فرمولی) نیست. چون من هم چیز زیادی درباره آن نمیدانم. بلکه میخواهم با نگاهی پر سرعت به بعضی از الگوهای کلی اشاره کنم تا شاید لااقل به آستانه این سؤال برسیم که شناخت الگوهای آفرینش (نرمافزارهای الهی) تا چه اندازه ضرورت دارد؟ و سؤال کلیتر اینکه دانستن روشهای تفکر، آن هم تفکری مبتنی بر اصول بنیادین جهان و درواقع، تفکری بر مبنای باطن و ظاهر زندگی (و نه فقط ظاهر آن) تا چه اندازه مهم است؟
مفهومیابی حرکات و تحولات جهان
به نظر شما آیا با نگریستن به یک حلزون میتوان فهمید که کهکشان، مارپیچی است؟ و یا چرا اغلب موجودات در هنگام ترس، رفتارهای مشابهی از خود نشان میدهند؟ مفهوم این رفتارهای مشترک در چیست؟ آیا میتوان با مطالعه جسم، به اسرار روح پیبرد؟ چرا در بسیاری از مکاتب معنوی که در بسترهای تاریخی و جغرافیایی کاملاً متفاوتی شکل گرفتهاند، از آیینها و نمادهای مشابهی استفاده میشود؟
پاسخ تمامی پرسشهای فوق و بسیاری سؤالات دیگر به حوزهای بازمیگردد که از آن با نام «الگوها در آفرینش» یاد شده است. داستان از این قرار است که نشانههای روح هستی- که در فراسوی جهان ماست – در ابعاد مختلف جهان ما و جهانهای زیرین متجلی شده است. از آنجائیکه این تجلیاتِ متعدد، ریشهای واحد دارند، بنابراین میتوان در پشت رفتارها و حرکات مختلف جهان، الگوهای مشترکی را یافت. این الگوهای بنیادین، در حقیقت ردپایی هستند از ماوراء که در جهان ما برجای گذاشته شدهاند و یک جستجوگر با پیگیری این ردّپاها امکان ورود به حوزه باطنی و ناشناخته جهان را بدست میآورد. به تعبیر دیگر میتوان گفت که این الگوهای بنیادین آفرینش، زبان روح در جهان ما هستند.
انسان این عصر، راههای هماهنگی (با شرایط و ویژگیهای عصر حاضر) برای بازگشت به جهانهای بالایی در اختیار دارد که شناخت و فهم الگوها در آفرینش، یکی از آنهاست. ما در عصر ظاهرگرایی زندگی میکنیم. پس میتوان از درک و شناخت همین ظاهر، پُلی ساخت برای ورود به حوزه باطنی و ماوراء هستی. قانون بزرگی وجود دارد که میگوید: «آنچه در بالاست، در پایین نیز هست و آنچه در درون است، در بیرون نیز هست.»(۱) این قانون که به الگوهای آفرینش نیز اشاره دارد، این نکته را بیان میکند که چگونه با شناخت الگوهای جهان بیرونی (که در دسترس است) میتوان به حوزه متقارن باطنی آن (که مستقیماً در دسترس نیست) وارد شد. نکتهای که در این میان حائز اهمیت است، داشتن نگاهی مفهومیاب نسبت به پدیدههای این جهان است. امروز اگرچه اغلب دانشمندان، به جزئیترین مسائل جهان هم میپردازند اما نوع نگاه آنها عموماً یک نگاه توضیحی صرف نسبت به سطح ظاهر پدیدههاست و جستجوی معنا در دانش امروز، چندان جایی ندارد. در علم امروز، سؤالاتی نظیر: «چرا زمین گِرد است؟» و یا «چرا آسمان آبی است؟» مطرح میشود اما هیچکس به اینکه «کروی بودن زمین، چه معنایی دارد» و یا مفهوم «آبی بودن آسمان چیست»، حتی فکر هم نمیکند.
در این میان، جوینده و محقق الگوهای آفرینش، در گام نخست از دستاوردهای دانشمندان در شناخت جهان بیرونی بهره میگیرد. او به مطالعه رفتار و نحوه تکثیر ویروسها و باکتریها میپردازد، چرخش کهکشانها را مطالعه میکند، نیروهای درون اتم را میشناسد، به بدن انسان و سادگیها و پیچیدگیهای آن خیره میشود اما در عین حال، خود را با جزئیات سطحی و بیهوده (یا کم فایده) سرگرم نمیکند بلکه به مفاهیم نهفته در پشت این الگوهای رفتاری و حرکتی توجه کرده و سعی میکند تا الگوهای مشترک را در اعماق آنها بیابد و بدین ترتیب، حرکتی اساساً ذهنگرا را از سطح جهان فیزیکی به حوزههای درونیتر هستی آغاز میکند.
ابعاد الگوهای آفرینش
الگوهای آفرینش، به اندازه ابعاد جهان، متنوع هستند. شکل، صوت، حرکت، رنگ، اعداد و… هریک ابعادی از جهان ما هستند و به تناسب، در هریک از این حوزهها میتوان الگوهای بنیادین آفرینش (نشانههای روح) را جستجو و مشاهده نمود. در ادامه به برخی از این ابعاد، اشاره میشود.
اعداد و الگوهای عددی
نقش و اهمیت اعداد خصوصاً در زندگی مردم عصر ما کاملاً مشخص است. تمامی فناوری و دانش جدید بر مبنای ریاضیات بنا شده و اعداد، پایه ریاضیات را تشکیل میدهند. در واقع، تکنولوژی حیرتانگیز امروز بشر، چیزی جز شناخت نظم ریاضیگون جهان و بهرهگیری از آن نیست. یک آسمانخراش بلند، تنها براساس نظم و تناسب عددی مابین اجزاء آن برپا مانده است، یک هواپیما نیز بر اساس همین قوانین ریاضی از زمین بلند میشود، کامپیوترها نیز براساس قوانین اعداد کار میکنند.(۲) این نظم عددی جهان را در همهجا – از جهان درون اتمها تا خوشههای کهکشانی – میتوان مشاهده نمود.
با دقت بیشتر حتی میتوان به الگوهای بنیادیتر قانون اعداد در جهان دست یافت. برای مثال، چرا هر دست انسان، ۵ انگشت دارد؟ چرا انسان دارای ۵ حس اصلی است؟ چرا عمر طبیعی تمامی موجودات، تقریباً به اندازه یک میلیارد ضربان قلب آنهاست؟(۳) چرا هسته تمامی سلولهای بدن انسان، ۲۳ جفت (۴۶ عدد) کروموزوم دارند؟ این اعداد، بیانگر چه نشانههایی هستند و چه مفهومی در دل دارند؟(۴)
الگوهای حرکتی
عموماً میتوان مشابه مجموعه حرکتهایی که در زمین به وقوع میپیوندد را در سطحی بسیار عظیمتر در حوزههای فرازمینی و کیهانی نیز مشاهده نمود. به عنوان مثال، الگوی حرکت گردبادی (فرابرنده) و گردابی (فروکشنده) نمونهای از این الگوهاست. قویترین حرکات گردبادی در زمین، تورنادوها هستند. تورنادوها قادرند حتی اتوموبیلها را به آسمان ببرند. اما مشابه چنین الگوی حرکتی را در سطوح کیهانی نیز میتوان دید. جریانهای گردبادی حاصل از نیروی عظیم سیاهچالهها به حدی است که زمان و مکان را در هم میپیچاند و خورشیدها را از هم میگسلد.
حرکتهای جریانی نیز نمونهای دیگر از الگوهای حرکتی هستند که در سیالهها دیده میشوند. مثال بارز چنین حرکتی در زمین، رودخانهها هستند. جریانهای بزرگ زمین نظیر یانگتسه و نیل در آسیا و آمازون در آمریکای جنوبی هر یک میتواند تجسمی از جریانهای باطنگرا در زمین باشد.(۵)
بادها و جریانهای درون اقیانوس (نظیر جریان گلف استریم)، نمونههایی دیگر از حرکات جریانی هستند. به عنوان مثال جریان باد در زمین، ابتدا از یک جریان اصلی(۶) و سپس از جریانهای فرعی تبعیت میکند. جریانهای اصلی باد در زمین، از شرق به غرب، تمامی سیاره را دور میزند. جریانهای فرعی نیز در محدوده مابین جریانهای اصلی شکل گرفته و در نیمکرههای شمالی و جنوبی، برخلاف همدیگر هستند. جالب است بدانید که جریانها حتی در بدن انسان نیز مشاهده میشوند. مسیر رگها در بدن که این جریان را حمل میکنند، خود میتواند تجسمی از جریانهای سیالهای لطیفتر در کالبد اختری انسان باشند. این مسیرها (نادیها)، جریان انرژی حیاتی (پرانا) را در سرتاسر کالبد اختری هدایت میکنند.(۷)
الگوی حرکتی چرخشی نیز الگویی است که در تمامی سطوح هستی به وفور مشاهده میشود. کوارکها در هر پروتون (یا نوترون) در حال چرخش به دور همدیگر هستند. هستههای اتمی نیز به دور خود در چرخشاند. الکترونها نیز حول هستهها میچرخند. حتی هریک از الکترونها نیز به تنهایی یک چرخش ذاتی دارند.(۸) این چرخشهای پیاپی همچنان ادامه مییابد تا به سطح کهکشانی میرسد. تمامی کهکشان حول مرکز خود در حال چرخش است. در یک خوشه کهکشانی نیز همین چرخش، مشاهده میشود. حتی ممکن است تمامی جهان نیز در حال چرخش باشد. به نظر میرسد که الگوی حرکت چرخشی مرکزدار، به نوعی تعادل دینامیک منجر میگردد و بدین ترتیب، تمامی اجزاء جهان به یک هماهنگی پویا با همدیگر میرسند.(۹)
الگوهای تحولی- تکاملی
تحولات جهان نیز از الگوهای بنیادینی تبعیت میکند. «تناوب»، یکی از این الگوهاست. فرآیند شب و روز، چرخش فصلها، تولد و مرگ، آفرینش و نابودی، اِل نینو و لانینو و… همگی از این الگوی تحولی تبعیت میکنند. حتی تحولات سیاسی جهان (نظیر تحول از یک قطبی به چند قطبی و بالعکس) نیز عموماً تجلی همین الگوهای پایهای هستند که از سطوح ماورائی سرچشمه میگیرند.
«تکثیر» نیز الگوی تحولی- تکاملی دیگری است که در تمامی سطوح جهان (از دنیای ریز باکتریها گرفته تا جهان ستارگان) به وفور مشاهده میشود. امروزه فیزیکدانها بر این باورند که حتی جهانها هم خود را تکثیر میکنند به طوری که از دل هر جهان، جهانهایی جدید، زاده میشوند.
با شناخت الگوهای بنیادین تحولی، امکان پیشبینی وضعیت آینده جهان میسر میگردد و این نوع پیشبینی، متفاوت از آیندهبینی و پیشگویی است (هرچند همه این روشها ممکن است به نتیجه واحدی بینجامند).
الگوهای ساختاری
این الگوها در طول تاریخ، بیش از سایر الگوها مطرح شدهاند. به عنوان مثال، «درخت»، یک الگوی ساختاری در جهان ماست. این ساختار، معنا، مفهوم و قوانینی دارد که از جهانهای بالایی در جهان ما متجلی شده است. با درک یک درخت، میتوان به درک حوزه باطنی مربوطه رسید و از آن حوزه عبور کرد.(۱۰)
اما دانش جدید نیز موفق به کشف ساختارهای جدیدی شده که آنها نیز از الگوهای ساختاری جهان ما هستند. اتم، کهکشان، سیاهچاله، بدن انسان و . . . همگی نمونههایی از این ساختارها هستند که قرینهای از حوزه باطنی هستی را در خود دارند.
خُب، آنچه دیدیم، نمونههایی بود از الگوهای آفرینش(۱۱) بر اساس تعلیم استاد(۱۲) مجموعه حرکتها و توقفهای جهان، همگی از الگوهای بنیادینی تبعیت میکنند و شناخت این الگوها، خود، بُعدی از ابعاد دانایی است. این الگوها در واقع، نشانهها و تابلوهای راهنمای روح در جهان ما محسوب میشوند و با مشاهده و درک آنها، امکان عبور از این جهان و ورود به حوزههای بالاتر هستی، میسر خواهد شد.
حال به نظر شما چرا یک دور ساعت، ۱۲ قسمت است؟
تألیف و تنظیم: شهاب شَعری مقدم
اولین انتشار: نشریه علوم باطنی، شماره ۶