جلسه اول از توضیح حمد و آیه «و هل نُجازی الّا الکفور»
و آیا جز ناسپاس را به مجازات میرسانیم؟
این از همان کلمات عجیب است. اولین معنی آن که به ذهن میرسد این است: عذاب و مجازات الاهی اختصاص به ناسپاسان دارد. اختصاص به کسانی دارد که سپاسگزار خداوند نیستند. فقط ناسپاسان مجازات میشوند اما سپاسگزاران دچار عذاب و مجازات نمیشوند. آیا در اینجا کلید نجات انسان از رنج و ناراحتی داده شده است و آن کلید سپاسگزاری است؟ همینطور است. خداوند در این آیه راز مجازات انسان را بیان فرموده است: ناسپاسی. و راه آزادی از این مجازات را: سپاسگزاری.
کامل آیه این طور است: ذَلِکَ جَزَیْنَاهُم بِمَا کَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِی إِلَّا الْکَفُورَ – سبا، ۱۷
این [عقوبت] را به [سزاى] آنکه کفران کردند به آنان جزا دادیم و آیا جز ناسپاس را به مجازات مىرسانیم؟
پس کفران نعمت عذاب آفرین است
در اینجا نمیفرماید کفر خدا، بلکه کفران نعمت مورد توجه قرار گرفته است. همیشه تعداد انسانهای بیدین و لامذهبی که زندگی ظاهراً راحت و بدون عذابی هم داشتهاند، فراوان بوده. امروز هم در دنیا فراوان است. اما هیچ وقت ندیدهام یا نشنیدهام انسانی که در زندگی خود قدرشناس و سپاسگزار نیست، زندگی راحتی داشته باشد… در روانشناسی موفقیت این پدیده عمیقاً مورد مطالعه و تحقیق قرار گرفته است و در مستندات این شاخه علمی، صدها مصداق و تجربه مطالعه شده وجود دارد که درستی تجربی و علمی این آیه را اثبات میکنند. یکی از نتیجه گیریهای کلی و برآیندی روانشناسی موفقیت و روانشناسی مدرن این است که انسانهای ناسپاس و قدرنشناس عموماً در ناراحتی و گرفتاری زندگی میکنند و انسانهای قدرشناس و سپاسگزار، وضعیت موفقتر و راحتتری دارند.
البته محققانی که این نتایج و از جمله این نتیجه را اعلام کردهاند، تلاشی برای اثبات کلام خدا نداشتهاند و شاید اساساً از این کلام هم بیاطلاع بودهاند، چون بسیاری از آنها لامذهب و لائیک هستند. اما آنها از راه تحقیق و مطالعه به همان نتایجی رسیدهاند که قرآن سرشار از آنهاست. آنها از مروارید گرانبهایی گفتند که اقیانوس بیکران قرآن، پُر از آن است.
این نتیجه با استفاده از بعضی نظریههای فیزیکی مانند کوانتوم، و متافیزیکی مانند قانون توجه زاینده، خلاء خلاق، شعور آفریننده و… قویاً اثبات میشود. کسی که قدرشناس و سپاسگزار است، اعتراف میکند به آنچه دارد. این اعتراف همان توجه است، تأکید است و این توجه، نگاه خلاق را پدید میآورد. تلقینی در کار نیست. بحث معرفت و ارتباط است. او با زندگیاش رابطه برقرار میکند. میبیند و به آنچه میبیند اعتراف میکند و بنابراین قدر آنچه را که دارد میداند و برای آن سپاسگزار است. از اینجا به بعدش اگر فرد دیندار باشد، مستقیما از خدا تشکر میکند و اگر دیندار نباشد ممکن است از سرنوشت، طبیعت، از مفهومی ناشناخته، از روح خودش یا چیز دیگر تشکر کند که ما در این جلسه به مابعدش کاری نداریم…
انسان قدرشناس، ذهن و مغز فعالی دارد و این یکی از علل راحتی و موفقیت اوست. او باید ببیند و کشف کند که چه دارد. او سپس به سپاسگزاری میرسد. او باید دائماً بشناسد و امکانات و فرصتهایش را شناسایی کند. چون آنها را میشناسد پس به خاطر آنها سپاسگزار است. تلقین نمیکند که دارد یا ندارد و ادای حمد خدا را مثل بسیاری از ناسپاسان در نمیآورد، بلکه نتیجه تفکر و شناخت او این است که چیزهای باارزشی دارد، امکانات فراوانی دارد، پس قدر آنها را میداند.
در شکرگزاری یکی از مراحل اصلی این است که انسان نعمت را بشناسد و آن را به خود یادآوری کند. این هم همان مرحله است. چنین کاری مستلزم تعمق و تفکر است. واقعبینی میخواهد، و واقعبینی نیازمند هوشیاری است. پس انسان سپاسگزار، هوشیار و واقعبین است و این هوشیاری و هوشمندی و واقعگرایی، عنصری اثرگذار در موفقیتهای اوست. انسان شکرگزار روحیه مثبت دارد. معلوم است که کسی که روحیه مثبت و نگاه خلاق دارد نمیتواند در ناراحتی و عذاب باشد. او به جهان بله میگوید. در مواجهه با سرنوشت دائماً بله بله میگوید. چه دلیلی دارد که جهان، زندگی و سرنوشت به او نه بگویند؟ پس جهان با او موافق است و چون مخالف او نیست، پس او گرفتار نیست، در رنج و عذاب نیست.
او به جهان نه نمیگوید و جهان به او بله میگوید. این بله جهان، انعکاس بله اوست. زندگی را تأیید میکند و زندگی پیوسته او را تأیید میکند، و تأیید زندگی با بروز فراوانی و برکت و راحتی رخ میدهد.
پس آیا جز ناسپاسان مجازات میشوند؟
ناسپاسی انکار کردن است. چیزی هست و میگوییم نیست. از امکان برخورداریم و منکر آن هستیم. این همان کفران نعمت است. نتیجه چیست؟ تو زندگی را انکار میکنی؛ زندگی هم تو را انکار میکند. پس رنج و ناراحتی تو را در بر میگیرد. وقتی زندگی انسان را انکار میکند، محرومیت رخ میدهد؛ محرومیت از امکانات و فرصتهای زندگی. فقر رخ میدهد و این فقر با بلا و رنج و گرفتاری همراه شده.
متهم کردن به انواع بدیها، نبودها و نیستها. انعکاس این اتهامسازی پیوسته چیست؟ متهم شدن خودش است. زندگی و جهان هم او را پیوسته متهم میکنند. متهم به انواع بدیها و بنابراین در پی این اتهامسازی دائمی، عذاب میآید. او عذاب میکشد و هر روز مجازات میشود. نظریه کوانتوم میگوید نه فقط مشاهدهکننده بر مشاهدهشونده اثر دارد، بلکه مشاهدهشونده نیز بر مشاهدهکننده اثر دارد و این اثر، متأثر از نگاه مشاهدهکننده است. چیزهایی که میبینیم، بر ما اثر میگذارند، همانطور که ما بر آنها اثر میگذاریم. این یک نظریه علمی و اثبات شده است که مبنای بسیاری از ابعاد تمدن و تکنولوژی مدرن است. طبق این نظریه علمی هم به همان نتیجهای میرسیم که خداوند میفرماید مجازات از آنِ ناسپاسان است و سپاسگزاران از راحتی و رحمت و برکت برخوردار میشوند.
روحیه منفی و بی رحمِ انسان ناسپاس به طور طبیعی رنج و ناراحتی را برای او به دنبال دارد
گفتیم انسان شکرگزار دارای ذهن فعال و حساس است. از آن طرف انسان ناسپاس هم دارای ذهن غیرفعال و تنبل است. شخص ناسپاس با راحتطلبی و تنبلی، روش انکار را در پیش گرفته، بهجای آنکه کشف کند و بیاید، رد میکند و میگوید نیست. بهجای آنکه بالا برود و آگاهی خود را بالا ببرد، خود را پایین میاندازد. انکار آسان است، خراب کردن خیلی آسانتر از به وجود آوردن است. یک بنا را که طی سالها ساخته شده با یک انفجار میشود ویران کرد، و جنگل بزرگی را با یک چوب کبریت میشود از بین برد و به آتش کشید. انکار (به ناحق)، خراب کردن است و تأیید (به حق) از نوع به وجود آوردن. شخص ناسپاس فکر نمیکند، به هر نقطه از زندگیاش نگاه میکند میگوید نیست، ندارم، خداوند مرا محروم کرده، من از آن محروم هستم. این، کورکورانه نظر دادن است. چشماش را میبندد و بهجای پیدا کردن و شناختن فقط میگوید نیست. یعنی کفران نعمت میکند. طبیعی است که چنین شخصی دائماً گرفتار و در فشار باشد. هر مسئلهای میتواند برای او یک مجازات باشد، در حالیکه برای انسان سپاسگزار هر مسئلهای یک فرصت است. یک امکانِ افزایش شادی و راحتی زندگی است. چون یک اعتراف و نگاه خلاق است به این که خدا خوب است و خوبی محض است. من برخوردارم. داشتههای زیادی دارم که جهان زنده آن را در اختیارم قرار داده. و این روحیات که منطبق بر واقعیت است، بر شادی و راحتی و برخورداری او میافزاید. پس اگر بخواهیم حتما از زاویه علم موفقیت به موضوع نگاه کنیم میتوانیم بگوییم که یکی از علل اصلی مجازات ناسپاسان و سخت بودن زندگی آنها، این است که دارای ذهن غیرفعال و تفکر مردهاند…
دلیل ظاهری دیگر آن است که انسان ناسپاس به دلیل روحیات، ذهنیات و احساسات منفی و مخرب، از بدترین وضعیت عصبی هورمونی برخوردار است. جسم و مغز انسان ناسپاس به دلیل همین فشارهای روانی و سموم فکری در بدترین وضعیت جسم انسانی قرار میگیرد. این هم کاملا علمی است و تأثیر مخرب استرس و افکار منفی به جسم و ارگانیزمهای مختلف آن، بارها اثبات شده است. انسان ناسپاس و کفرپیشه بنابر انکارها (به ناحق)، ناامیدیها، و آن فقر موهومی که بر اثر آن پدید میآید، جهنم را در خودش به وجود میآورد.
یک جهنم بیولوژیک و سایکولوژیک. هم مادی است و هم روانی. آشفتگیهای هورمونی و عصبی، او را از درون پُر میکنند و همه لحظات او از رنج و درد طبیعی پُر میشود. (یکی از نمادهای اصلی این جهنم بیولوژیکی و سایکولوژیکی، وجه متابولیکی، آن هم از نوع کاتابولیکی آن است…) سوخت ساز بدن به دلیل آشفتگیها و تضادهای درونی و بار سنگین و منفی غمها و ناامیدی در وضعیت کاتابولیکی یعنی متابولیسم ویرانگر و مخرب قرار میگیرد. وجه سوخت بر وجه ساخت غلبه میکند و شخص در یک آتش ویرانگر درونی، در متابولیسمی آشفته و مخرب گرفتار میشود. او در جهنم درونی خود غرق میشود. آتشی که مهمترین مشخصه آن نابود کردن است. جسم و روان او دائماً در معرض فرسایش شدید و نابودی قرار دارد. پس حرف غریب و معمای پیچیدهای نیست این کلام که آیا جز ناسپاسان مجازات میشوند؟… در نظامهای باطنی قانونی هست که میگوید خداوند با نگاه ما همراه است. هر طور که از او انتظار داشته باشیم همانطور با ما رفتار میکند. در کتب مقدس، در قرآن و در احادیث اسلامی هم بارها به این قانون اشاره شده است. بر حسب همین قانون مفهوم این آیه روشنتر میشود. انسان ناسپاس خدا را دائماً متهم میکند. متهم به همه بدیها. نگاه او به خداوند اینطور است که خداوند بهجای رحمت خود به انسان محرومیت میدهد. نگاهش میگوید خداوند مهربان نیست. زیرا اگر بود نعمتها و امکانات فراوانی در اختیار انسان قرار میداد… و چون به زعم انسان ناسپاس، خداوند چنین نیست، پس او بهجای آنکه ببخشد، میگیرد. بهجای محبت، خشم میگیرد. بهجای برخورداری محروم میکند. او از خداوند بر حسب این شناخت، انتظار دارد که خداوند او را از هر نظر فقیر و ضعیفتر کند. بر عکسِ انسان سپاسگزار که با سپاس پیوسته خود به بخشندگی و مهربانی خداوند دائماً معترف است…
انسان ناسپاس از خداوند بدترین انتظارهای ممکن را دارد. کاری به حرفهای فقط حرف ندارم، بلکه او به عمل و رفتار خود، با بینش و نگاههای خود، با انتظارات خود همین را میگوید. خداوند هم مطابق همین بدترین فکرها و انتظارات برای او آشکار میشود. بنابراین او زندگی را در بدترین حالت خود، در حالت رنج و عذاب و مجازات تجربه میکند.
پایان جلسه اول تفسیر حمد و آیه ۱۷ سوره سبأ
پیاده سازی و بازنویسی: منصورون (فرزندان ایلیا)
منبع کتاب آمین (خدا با من است)، جلد دوم