بگذار کلام خلاق در تو جاری شود
حتماً تا به حال قهرمانان فیلمهای تخیلی را دیدهاید. آنها با گفتن یک کلمه نامرئی میشوند، پرواز میکنند، تغییر قیافه میدهند، دشمن را تبدیل به قورباغه میکنند و هزار تا کار عجیب و غریب دیگر انجام میدهند! جای خوشحالی دارد که انسان حداقل در تخیل خود برای کلام قدرتی جادویی قائل است، اما چرا این قدرت جادویی را مختص تخیل میدانیم؟
به شهادت کتاب آسمانی قرآن و کتب مقدس دیگر و روایاتی که از همهٔ بزرگان مذهبیمان باقیمانده، قدرت کلام واقعاً قدرتی عظیم و باور نکردنی است، قدرتی که بوسیلهٔ آن هر غیرممکنی ممکن میشود.
در شمارههای قبل دربارهٔ این قدرت سخن گفتیم و تأکید بر این بود که بدون مهار و کنترل کلام، نمیتوان قدرت عظیم و نهفته در آن را فعال کرد. اینک بیایید کمی کاربردیتر وارد موضوع شویم و ببینیم واقعاً چگونه میتوانیم گفتار فعلی خود را تغییر دهیم.
این را هم بگویم که به دنبال روشهایی نیستیم که تغییری مقطعی یا سطحی در گفتارمان ایجاد کنند. آنچه میخواهیم یک تغییر اساسی و ماندگار است که اگر سعادتش را داشته باشیم بتواند قدرت حقیقی را به کلاممان بازگرداند.
باز هم از سخنان معلم بزرگ علوم باطنی شروع میکنیم، معلم بزرگ علوم باطنی در این زمینه چنین میگوید: «با تغییر کلمات درونی، اندیشه و گفتارت تغییر میکند.» بدین ترتیب روشی وجود دارد که میتواند اندیشه و گفتار ما را تغییر دهد. اما ببینیم کلمات درونی ما چه هستند و آیا میتوان آنها را تغییر داد؟
کلمات درونی میتوانند کلماتی باشند که افکار ما را میسازند یا کلماتی باشند که به خودمان میگوییم (با صدای بلند، آهسته، یا بی صدا!)، شاید هم کلماتی باشند که بدون آنکه متوجه باشیم آنها را مدام با خود تکرار میکنیم و ناخواسته انرژی درونی زیادی را صرف بیان شان میکنیم. البته ممکن است کلمات درونی کلماتی باشند که با توجه به سطح آگاهی فعلی ما در ما جریان دارند و نشاندهندهٔ ارتعاشات درونی ما هستند. بیشتر ما متوجه نیستیم که در اغلب مواردی که با دیگران حرف نمیزنیم و بر کار دیگری هم تمرکز نداریم در حال گفتگو با خود هستیم! نظریهپردازانی هستند که معتقدند این سخن گفتن درونی هم مثل هر سخن گفتن دیگری بر ذهن (یعنی بر بخش نیمههوشیار ذهن ما) اثر میگذارد، اثری مثبت یا منفی که بستگی به بار مثبت یا منفی آن سخنان دارد. آنها میگویند ذهن انسان سه بخش دارد که به نامهای هشیار، نیمه هشیار و هشیاری برتر معروفند.(۱) بخش نیمههشیار ذهن، بخشی است که به وسیله آنچه از طریق کلام دیگران (و سپس خود ما) دریافت میکند برنامهریزی میشود و این برنامهریزی تا پایان عمر با شخص باقی میماند. به همین دلیل است که این نظریهپردازان توصیه میکنند به کودکان کلمات مخرب و منفی نظیر «تو نمیتوانی»، «تو بیعرضهای»، «فقط بلدی آزار برسانی» و نظیر اینها گفته نشود چون در کودکی ذهن نیمههشیار مثل یک لوح خالی است که بر اساس هر چه در آن نوشته شود، برنامهریزی میشود و تا انتها هم همان برنامه را اجرا میکند(۲)
کلمات درونی هم با همین مکانیزم بر ذهن نیمه هشیار اثر میگذارند. پس اگر این کلمات تغییر کنند برنامهریزی ذهن نیمههشیار و در نتیجه باورها، اندیشهها و همینطور گفتار ما تغییر خواهند کرد. حالا که به اینجا رسیدیم شاید فکر کنید بهترین راه برای تغییر گفتگوی درونی شناسایی آنهاست، اما این طور نیست چون روشهای سادهتر و مؤثرتری هم وجود دارد که به اندازهٔ شناخت تک تک کلمات وقتگیر نیستند. این را هم بگویم که شناخت و توجه به کلمات (یا گفتگوهای) درونی از این نظر جالب است که وقتی مطمئن شویم مخربند، انگیزهٔ بیشتری برای تغییر آنها پیدا میکنیم. به هر حال در اینجا میخواهیم به روش دیگری بپردازیم. این روش جایگزین کردن کلمات جدید به جای کلمات قبلی است. پس باید ببینیم چگونه میتوان کلمات جدید را به شکلی ماندگار و دائمی جایگزین کلمات قبلی کرد و روش مؤثر برای این کار چه روشی است؟ خوشبختانه یک روش اصیل و شناخته شده برای این کار وجود دارد.
امیدوارم تصور نکنید منظورم روش تلقین است. روش تلقین که اختصاص به خواب مصنوعی یا هیپنوتیزم داشت منسوخ شده، چون کسانی که از تلقین در خواب مصنوعی برای درمان بیماران استفاده میکردند متوجه شدند با وجودی که در شرایط هیپنوتیزم قدرت تلقین پذیری افراد بالاست، اما سوژههای تلقین در مقابل تلقینات هیپنوتیزمی مقاومت میکنند. به همین دلیل روش دیگری به نام «تلقین به نفس هشیارانه» توسط امیل کوئه پایهگذاری شد. شما احتمالاً روش کوئه را با عنوان تکرار عبارات تأکیدی یا تصدیقهای مثبت میشناسید. کوئه و طرفداران او نیز به ذهن نیمههشیار اعتقاد داشتند و میگفتند ما همیشه به صورت ناخودآگاه با خودمان گفتگو میکنیم و به خود، تلقین میکنیم که انجام کار خاصی برایمان مقدور هست یا نه، در حالی که باید تلقین آگاهانه را یاد بگیریم و با تکرار برخی جملات در بیداری، ذهن نیمههشیار را دوباره برنامهریزی کنیم و به هدفها و آرزوهای خود برسیم. این شد که تکرار عبارات مثبت را در شرایطی که ذهن نیمههشیار آمادگی پذیرش بیشتری دارد، توصیه کرد. معروفترین عبارت تأکیدی کوئه این بود: «هر روز، من بهتر و بهتر میشوم.» شاید کوئه مقداری از راه را درست رفته بود اما به نظرم یک نکتهٔ خیلی خیلی مهم از نظر او پنهان ماند. آیا میتوانید حدس بزنید این نکتهٔ مهم و اساسی چیست؟ کوئه متوجه نبود که هر عبارت به ظاهر مثبتی، ارزش تکرار و تأکید ندارد و تکرار جملهای که حقیقتیا صداقتی در آن نیست، درست مثل کشیدن یک چک بیمحل است که هرگز پرداخت نمیشود. کافی است از خود بپرسید وقتی میگوییم «هر روز من بهتر و بهتر میشوم» و قصد داریم ذهن نیمههوشیار خود را با این جمله برنامهریزی کنیم، این ذهن نیمههوشیار میخواهد از کدام منبع، قدرت و انرژی بگیرد و این بهتر شدن را محقق کند. اگر این «من» که خودش صدها ضعف و نارسایی دارد میتوانست خود را بهتر کند اصلاً چه نیازی به تکرار عبارات تأکیدی بود؟ و اگر تکیهاش بر قدرتی بالاتر و عظیمتر است، چرا پای همان قدرت بالاتر و عظیمتر را به میان نیاوریم و مستقیماً از آن انرژی تغذیه نکنیم؟ اینک بیایید کلام خود را با تکیه بر قدرتی عظیم و ابدی بیان کنیم. در این صورت مسلماً کلامی را ترجیح می دهید که دروغ نباشد، بلکه آگاهانه بوده و تفکر آگاهانه ما را جهت بدهد و تکیه گاهش محکم باشد، یعنی بتواند از پشتوانه ای محکم، نیرو و انرژی بگیرد و به حقیقت بپیوندد.
کلام خلاق، کلید رسیدن به هر خواستهای است، یک موفقیت تضمین شده یا تضمین همهٔ موفقیتهاست. بیهوده به دنبال توهم موفقیت به این طرف و آن طرف ندوید. همهٔ ما میتوانیم بزرگترین و قدرتمندترین قدرت جهان را در قالب کلام خلاق فراخوانی کنیم. کلامی مانند «خدا با من است». اگر قرار به برنامهریزی ذهن است ذهن خود را با این واقعیت اساسی برنامهریزی کنید و بزرگترین و قدرتمندترین واقعیت بنیادی جهان هستی را جایگزین کلمات نارسا و بیهوده درونی کنید. مگر نه این است که بزرگترین و قدرتمندترین قدرت جهان، با تک تکِ ماست؟ پس کلامی را تکرار کنید که بزرگترین قدرت جهان را در زندگیتان جاری کند.
باور کنید یا نکنید تنها با اتکا به چنین قدرتی است که هر غیر ممکنی، ممکن می شود و موفقیت حقیقی چیزی نیست جز در وفق و هماهنگی قرار گرفتن با همین قدرت بزرگ و باور نکردنی.
تألیف: رکسانا خوشابی
پی نوشت:
۱- ذهن هشیار، ذهن بشری است که زندگی را به همان شکلی که به نظر میرسد میبیند، در نتیجه مرگ، بلا، بیماری، فقر و چیزهای مثبت را مشاهده میکند و بر ذهن نیمههشیار اثر میگذارد. هشیاری برتر هم به معنای ذهن الهی است که درون هر انسان وجود دارد و قلمرو آرمانهای عالی و عرصهٔ طرح الهی است.
۲- مگر آن که خود شخص آگاهانه به تغییر آن اقدام کند.