نگاه خلاقه

نگاه خلاقه

قسمت دوم: واقعیت در نگاه توست

آیا نوع نگاه ما می‌تواند در تفکر ما تاثیر بگذارد؟ درک و دریافت ما از حقایق و میزان برخورداری ما تا چه حد متاثر از نگاه ما به آنهاست؟ آیا باورها و دریافت‌های ما نگاه ما را می‌سازد یا این‌که نگاه ماست که باورهای ما را شکل می‌دهد؟ نگاه خلاق چیست؟ نگاه خلاق با تفکر خلاق چه رابطه‌ای دارد؟ خلاقیت را حاصل تفکر خلاق می‌دانیم. آیا این امکان وجود دارد که تفکر خلاق ناشی از نگاه خلاق باشد؟ نقش و جایگاه بیننده چه تاثیری در نگاه او دارد؟  اینکه من از چه موضع و در چه نقشی نگاه می‌کنم؟ از نگاه یک مادر، نگاه یک پدر، از نگاه یک کارمند تا یک مدیر و رهبر. از نگاه یک فیلسوف،‌ از نگاه یک دانشمند… از بالا نگاه می‌کنم یا از پایین؟ این‌که در مقابل و رو در روی چیزی هستم یا در کنار او و یا در او؟

دریا را در نظر بگیرید. درک کسی را که از پنجره اتاقش دریا را نگاه می‌کند با کسی که در کنار ساحل است، با کسی که در دریا شنا می‌کند،‌ با یک ماهی که در اعماق دریا زندگی می‌کند، با کسی که در یک هواپیما نشسته است و از بالا به دریا نگاه می‌کند با کسی که در دریا غرق شده است و … چه تفاوت‌هایی می‌کند؟

این جملات را همیشه می‌شنویم. من این موضوع را این‌طور می‌بینم. به نظر من … ولی از نظر او …

به نظر شما وقایع، نوع نگاه ما را می سازد یا نگاه ما تعیین کننده وقایع است؟

همان‌طور که می‌دانیم تئوری‌ها و نظریاتی که توسط نظریه‌پردازان و دانشمندان ارائه می‌شود،‌ خبر از کشف حقایقی می‌دهند که تا پیش از این از نظرها پنهان مانده بودند. واقعیت این است که دانشمندان و نظریه‌پردازان،‌ دست به خلق حقایق نمی‌زنند،‌ بلکه آنها را کشف می‌کنند.  اما سؤال اینجاست که چه چیزی باعث می‌شود تا آنها در مقطعی به چنین کشفی برسند و چنین نظریاتی را ارائه دهند؟

بازهم از نگاه‌های مختلف به این سوال می‌توان پاسخ داد. پاسخی که فیزیک کوانتوم به این سوال دارد این است که چگونگی مشاهده ما نسبت به جهان پیرامونمان، بر آنچه مشاهده می‌کنیم به گونه‌ای بسیار ظریف اثر می‌گذارد. فیزیک کوانتوم به ما نشان داده است که آنچه به تصور در می‌آوریم، همان چیزی است که می‌بینیم. به عبارت دیگر، تصور ما از جهان و شیوه‌ای که جهان به نظرمان می‌رسد به طور بنیادینی به هم ربط دارند. از دیدگاهی می‌توان گفت دیروز این‌طور به این پدیده نگاه می‌کردند و امروز طوری دیگری آن را دیدند. در اصل حقایق همانند که هستند لکن وقایع در نگاه ما هستند و تغییرات با تغییر نگاه و زاویه دید ما حاصل می‌شوند.

حال ببینیم چه چیزهایی بر نگاه ما تاثیر می‌گذارد؟

در دانش امروز این یکی از موضوعاتی است که که مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. نتایج بدست آمده بر این اساس است که الگوها و قالب‌های ذهنی تاثیرات قابل توجهی در دیدن ما دارند. به قول توماس کوهن، (دانشمند تاریخ شناس و مولف کتاب ساختار انقلاب‌های علمی) این عبارت را که “تا به حال به این جنبه قضیه دقت نکرده بودم!” از زبان دانشمندان تغییر دهنده الگو می‌شنویم. این عبارت بیانگر آن است که این دانشمندان چیزی را می‌بینند که قبلاً به آن دقت نکرده بودند. یکی از پاسخ‌های منطقی به این موضوع آن است که الگوی جدید آنان را وادار ساخته تا طور دیگری ببینند. از دیدگاهی ما آن چیزی را می‌بینیم که با الگوهایمان سازگاری داشته باشند. یعنی اطلاعاتی را که با الگوهایمان هماهنگی نداشته باشند، یا نمی‌بینیم و یا اگر ببینیم، درک کامل و درستی از آن نخواهیم داشت.

با توجه به تحقیقاتی که. در این زمینه انجام شده، به این نتیجه رسیده اند که آنچه را که هم اکنون به عنوان غیرممکن تلقی می‌کنیم تنها در ساختار الگوهای کنونی غیرممکن است. این مطلب در مورد بسیاری از ابداعات نیز صادق است. وقتی فردی یک ایده ابتکاری را در راستای الگوی موجود مطرح می‌کند، ما آن را به راحتی می‌پذیریم، اما هنگامی که یک ایده ابتکاری مغایر با الگوی کنونی مطرح می‌شود. ما عموماً با آن مخالفت می‌کنیم چرا که با قوانینی که ما در آنها تجربه داریم متفاوت است!

اثرات الگو، ارتباط فرضی موجود میان «دیدن» و «باور کردن» را دگرگون ساخته است. شاید ما زیاد این جمله را شنیده باشیم: «هر وقت ببینم باور می‌کنم.» اما شاید عکس این جمله منطقی‌تر باشد: «هنگامی می‌بینیم که به آن اعتقاد داشته باشیم.» شاید همه مدرسان چنین موضوعی را تجربه کرده باشند. مثلاً ممکن است موضوعی را بارها برای شاگردان توضیح دهند و با وجود آنکه همه اطلاعات را در اختیارشان قرار داده، مطلب را متوجه نشوند. اما به محض آنکه اصول موجود در الگو را می‌فهمند موضوع را می‌گیرند.

جاکوب برونوسکی در کتاب خود «پیشرفت انسان» به این مسئله اشاره دارد که هرگز یک جواب صحیح را از پیش تعیین نکنیم. هیچ دانش مطلقی وجود ندارد و آنان که معتقدند چنین دانش مطلقی را دارا هستند،‌ چه دانشمند،‌ چه متعصب، می‌توانند آغازگر فاجعه باشند. اطلاعات هرگز کامل نیستند. باید در برابر آنان (اطلاعات) فروتن بود.

از این روست که دانشمندان شک به مفروضات را مطرح کرده‌اند. کسانی که از این موضوع آگاه هستند، همیشه عدم قطعیت را در بیان دیدگاه‌ها و باورهایشان در نظر می‌گیرند. همه باورها را نمی‌توان و نباید باور کرد در صورتی که به نگاه ما آمیخته شده باشد و از مشاهدات ما حاصل شود.

گیلفورد، دانشمند آمریکایی، معتقد بود یکی از خصوصیاتی که مستقیماً در ظهور خلاقیت موثرند، روان بودن جریان فکر و انعطاف‌پذیری است. در مقابل آن می‌توان گفت مقاومت‌ها،‌ عادت‌ها، برداشت‌های ذهنی، چسبیدن به قالب‌ها و الگوهای ذهنی از موانع و عوامل محدودکننده هستند. این اعتقاد وجود دارد که اعتماد بیش از حد به یک الگو می‌تواند منجر به بیماری علاج‌ناپذیر “فلج الگو” شود. این بیماری متاسفانه بسیار شایع است. بیماری‌ای که می‌تواند منجر به رکود فکری شود. بسیاری از سازمان‌های پیشرو به واسطه همین بیماری از بین رفته‌اند. همه دارای الگوهایی هستیم، اما وقتی در الگوی انتخابی خود نیرومند و موفق می‌شویم، ممکن است “الگوی خودمان” را تبدیل به الگوی غالب و صحیح برای همگان کنیم. این مشکل می‌تواند در تمامی سطوح و برای تمامی سازمان‌ها اتفاق بیفتد و در نتیجه منجر به مرگ ایده‌های جدید گردد! در زمانی که آرامش بر محیط حکم‌فرماست، چنین اعتقادی ممکن است اثرات تخریبی سریعی به همراه داشته باشد، چرا که تغییرات در طول زمان حادث می‌شوند، اما در زمان اغتشاش و آشوب،‌ تنها اعتقاد به یک روش مناسب برای حل کلیه مسائل می‌تواند فاجعه ببار آورد. آنچه ۶ ماه گذشته درست بود می‌تواند به واسطه تغییر محیط و یا سایر عوامل در حال حاضر کاملاً نادرست باشد. «آرتور کلارک» نظر خود را که به عنوان قانون اول کلارک معروف است این طور بیان می کند: «وقتی که یک دانشمند با تجربه می‌گوید که چیزی ممکن است،‌ مطمئناًً درست می‌گویند اما وقتی می‌گویند که چیزی غیرممکن است، احتمالاً اشتباه می‌کنند!»

کسانی که به یک الگوی جدید موفق روی می‌آوردند،‌ به بینشی جدید از دنیای اطراف خود دست می‌یابند و به واسطه استفاده از قوانین جدید،‌ روش‌های جدیدی برای حل مسئله پیدا می‌کنند. در حقیقت بینش ما از دنیا نشأت گرفته از الگوی انتخابی ماست.  برای آنکه بتوانیم حقایق را کشف کنیم، باید از قدرت تاثیر الگوها برای پیش‌فرض‌هایمان آگاه باشیم. تحقیقات انجام شده در زمینه تفکر خلاق، بیانگر آن است که یکی از خصوصیات بارز افراد خلاق، توانایی «نوع دیگر دیدن» پدیده‌ها است. با تغییر الگو، در حقیقت دید خود را از جهان تغییر می‌دهیم و آن قسمت از جهان را که قبلاً برایمان قابل رویت نبود می‌بینیم. ما دنیای اطراف خود را به وجود نمی‌آوریم بلکه باید آن را بشناسیم. تغییر نگاه و زاویه دید در کل می‌تواند شکل دیگری به موضوع بدهد. در کل نوع نگاه، ظرفیت نگاه و زاویه نگاه به بیننده آن بستگی دارد.

«و حال آنکه، هر چیزی دارای ابعاد گوناگونی است

و از هر زاویه به آن نگاه کنی،

معنایی دیگر و تعریفی دیگر دارد.»

یک متفکر تعالی یافته، تفکری کل‌نگر و فراگرا دارد و این تعالی در نگاه او آشکار است. او هم با گوش‌هایش می‌بیند و هم با چشم‌هایش گوش می‌دهد. می‌بیند چیزی را که می‌شنود… (۱)

نگاه خلاق نگاهی محدود نیست. نگاهی کامل و همه‌جانبه است که همه ابعاد و زوایای موضوع را نگاه می‌کند. نمی‌گوید نه این و نه آن. بلکه می‌گوید هم این و هم آن. می‌گوید می‌تواند این‌طور باشد ولی شاید هم این‌گونه نباشد. از بالا و پایین می‌بیند. از درون و بیرون. از چپ و راست. یک چشمش به پشت است و چشم دیگرش به جلو. نگاه خلاق، نه تنها تفکری خلاق به همراه خودش دارد، بلکه دوراندیشی، دیراندیشی و  دُور اندیشی را مد نظر قرار می‌دهد.

بیایید طور دیگری نگاه کنیم. ببینیم که چطور می‌بینیم. یعنی نگاهمان را مشاهده کنیم. اینکه بدبین هستیم یا خوش‌بین؟ چشمان‌مان ضعیف است و به عینک نیاز داریم؟ از نوع نزدیک‌بین است یا دوربین؟! چشمانمان به آفتاب حساس است و همیشه عینک آفتابی می‌زنیم؟

حالا اگر شب باشد و عینک آفتابی بزنیم، اگر چشمان‌مان ضعیف باشد و دور را نبیند عینک ذره‌بینی بزنیم یا برعکس. اگر تنبلی چشم داریم،‌ اگر چشمان‌مان خوب نمی‌بیند و به دکتر نیاز دارد آن وقت چطور می‌بینیم؟!!!

تألیف: نونا صالحی

پی‌نوشت: ۱. از درس‌های هنر تفکر متعالی، با الهام از تعالیم «ا.م.ر»